دو امیرزاده در مصر بودند، یکی علم آموخت و دیگر مال اندوخت. عاقبةالاَمر آن یکی عَلّامهٔ عصر گشت و این یکی عزیزِ مصر شد.
پس این توانگر به چشمِ حقارت در فقیه نظر کردی و گفتی: من به سلطنت رسیدم و این همچنان در مَسْکَنَت بمانده است.
گفت: ای برادر! شکرِ نعمتِ باری، عَزَّاِسْمُهُ، همچنان افزونتر است بر من که میراثِ پیغمبران یافتم یعنی علم و تو را میراثِ فرعون و هامان رسید یعنی مُلکِ مصر.
من آن مورم که در پایم بمالند
نه زنبورم که از دستم بنالند
کجا خود شُکرِ این نعمت گزارم
که زورِ مردمآزاری ندارم؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
گفت: ای برادر! من سپاسِ عطایای آفریدگار -که نام وی گرامی باد- به یقین باید بیشتر بگزارم، زیرا ارثِ انبیای الهی یعنی دانش، بهرهٔ من شد و تو مردهریگِ فرعون و هامان (وزیر فرعون) یعنی پادشاهی و فرمانروایی یافتی.
من آن مورچهٔ ناتوانم که لگدکوبِ این و آن شَوَم، زنبور نیستم که از دستِ نیشم ناله و فریاد کنند.
من از عهدهٔ شُکرِ این عطیّه ایزدی، ناتوانی بر مردمآزاری، هرگز بر نتوانم آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۵
کجا خود شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم
من از بازویِ خود دارم بسی شُکر
که زورِ مردم آزاری ندارم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.