هرگز از دورِ زمان ننالیده بودم و روی از گردشِ آسمان در هم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعتِ پایپوشی نداشتم. به جامعِ کوفه درآمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت. سپاسِ نعمتِ حق به جای آوردم و بر بیکفشی صبر کردم.
مرغِ بریان به چشمِ مَردمِ سیر
کمتر از برگِ تَرّه بر خوان است
وآنکه را دستگاه و قوَّت نیست
شلغمِ پخته، مرغِ بریان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر از ناله نکردن از زمان و گردش آسمان میگوید و تنها زمانی که ناراحت شده، زمانی است که پایش برهنه و بینوا بوده و قادر به خرید کفش نبوده است. او به جامع کوفه میرود و شخصی را میبیند که حتی پا ندارد و از این رو شکر نعمتهای خدا را به جا میآورد و بر بیکفشی خود صبر میکند. در ادامه، شاعر اشاره میکند که گاهی افراد چیزهایی که دارند، از جمله مرغ بریان، در نظر دیگران کمارزش و بیاهمیت به نظر میرسد، اما کسی که امکانات و توانی ندارد، جایگزین آن برایش همان شلغم پخته است. به طور کلی، شعر به قدردانی از نعمتها و صبر در مواجهه با مشکلات تأکید میکند.
معنی «استطاعتِ پایپوشی نداشتم»: چندان تهیدست بودم که نمیتوانستم کفشی بخرم.
مرغ بریان در دیدهٔ شخصِ سیر از یک برگ سبزی بر سفره نیز خوارتر است.
ولی آنکس که استطاعت و توانایی ندارد شغلم پخته در نظرش مرغ بریان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.