گنجور

 
سعدی

همچنین در قاعِ بسیط مسافری گم شده بود و قوت و قوَّتش به آخر آمده و دِرَمی چند بر میان داشت، بسیاری بگردید و ره به جایی نبرد، پس به سختی هلاک شد. طایفه‌ای برسیدند و درم‌ها دیدند پیشِ رویش نهاده و بر خاک نبشته:

گر همه زَرِّ جعفرى دارد

مَردِ بى‌توشه برنگیرد گام

در بیابان فقیرِ سوخته را

شلغمِ پخته بِه که نقرهٔ خام

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
حکایت شمارهٔ ۱۷ به خوانش ابوالفضل حسن زاده
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اشکالات خوانش

# گام را کام خوانده

حکایت شمارهٔ ۱۷ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم