درویشی را ضَرورتی پیش آمد.
کسی گفت: فلانْ نعمتی دارد بیقیاس، اگر بر حاجتِ تو واقف گردد، همانا که در قَضایِ آن توقّف روا ندارد.
گفت: من او را ندانم.
گفت: مَنَت رهبری کنم.
دستش گرفت تا به منزلِ آن شخص درآورد.
یکی را دید لب فروهشته و تند نشسته.
برگشت و سخن نگفت.
کسی گفتش: چه کردی؟
گفت: عطایِ او را به لِقایِ او بخشیدم.
مَبَر حاجت به نزدیکِ تُرُشروی
که از خوی بدش فرسوده گردی
اگر گویی غمِ دل، با کسی گوی
که از رویَش به نقدْ آسوده گردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معنی «اگر بر حاجت تو ...»: اگر بر نیازِ تو آگاهی یابد به یقین در برآوردنِ آن درنگْ جایز نشمرد.
گفت: من تو را رهنمایی کنم.
کسی را دید لب فرو آویخته و چهره در هَم کشیده و ترشروی نشسته.
گفت: با دیدارِ ناخوشِ وی از دَهِشِ او چشم پوشیدم و در گذشتم.
عرض حاجت پیشِ عبوس مکن که از گرفتگی چهره و تندخویی ویْ جانَت به لب رسد؛
اگر روزی اندوهِ خاطر میخواهی بگویی، با کسی بگو که از دیدارِ چهرهٔ گشادهاش در لحظهْ آسایش یابی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.