گنجور

 
سعدی

اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی

من از تو روی نپیچم که مُستحبِّ منی

چو سرو در چمنی راست در تصور من

چه جای سرو که مانند روح در بدنی

به صید عالمیانَت، کمند، حاجت نیست

همین بس است که بُرقَع ز روی برفکنی

بَیاض ساعد سیمین مپوش در صف جنگ

که بی تَکَلُّف شمشیر، لشکری بزنی

مبارزان جهان قلب دشمنان شکنند

تو را چه شد که همه قلب دوستان شکنی

عجب در آن نَه که آفاق در تو حیرانند

تو هم در آینه حیران حُسن خویشتنی

تو را که در نظر آمد جمال طلعت خویش

حقیقت است که دیگر نظر به ما نکنی

کسی در آینه شخصی بدین صفت بیند

کُنَد هرآینه جور و جفا و کِبر و مَنی

در آن دهن که تو داری سخن نمی‌گنجد

من آدمی نشنیدم بدین شکردهنی

شنیده‌ای که مقالات سعدی از شیراز

همی‌ بَرند به عالم، چو نافهٔ خُتَنی

مگر که نام خوشت بر دهان من بگذشت

برفت نام من اندر جهان به خوش سخنی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۶۰۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۶۰۳ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

همین شعر » بیت ۱

اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی

من از تو روی نپیچم که مستحب منی

کمال خجندی

محبت تو اماما فریضه چون روزه است

اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی

مشاهدهٔ ۱ نقل قول دیگر در همین شعر
سعدی

همین شعر » بیت ۱

اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی

من از تو روی نپیچم که مستحب منی

نظام قاری

مرا محبتت ای رخت تو بعیدی هست

(اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی)

مشاهدهٔ ۱ نقل قول دیگر در همین شعر
امیر معزی

سمنبرا، صنما، یارِ غمگسار منی

ستارهٔ سپهی آفتاب انجمنی

به مجلس اندر گویی که ماه بر فلکی

به موکب اندر گویی که سرو در چمنی

ز عاشقان منم اندر جهان که آن تو ام

[...]

سوزنی سمرقندی

دلم به عشق بتی را همی‌کند شمنی

که بر بتان به نکوئی کند همیشه منی

بتی که زلف چو قیر از بدوش پر شکند

کند به تبّت و قرقیز کاروان شکنی

شکست قیمت مشک و گل و سمن به سه چیز

[...]

انوری

گمان مبر که ز بی‌عیبی عمادست آن

که هجو او نکنم یا ز عجز و کم سخنی

مدیح گفت هجا کرده من بسم به عماد

برای من که هجا را بود هجا نکنی

سعدی

قضا دگر نشود ور هزار ناله و آه

به کفر یا به شکایت برآید از دهنی

فرشته‌ای که وکیل است بر خزاین باد

چه غم خورد که بمیرد چراغ پیرزنی

حکیم نزاری

شنیده ام که تو با دوستان وفا نکنی

من اعتماد ندارم که عهد می شکنی

به شیوه دگر افتاده ای ندانم دوش

چه خواب دیده ای امروز باز در چه فنی

چه خوانمت به که مانی جز این نمیدانم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه