شنیده ام که تو با دوستان وفا نکنی
من اعتماد ندارم که عهد می شکنی
به شیوه دگر افتاده ای ندانم دوش
چه خواب دیده ای امروز باز در چه فنی
چه خوانمت به که مانی جز این نمیدانم
که آفت دل و دینی بلای جان و تنی
به هر جفا که توانی مرا زپیش بران
که از تو تلخ نباشد بدین شکر دهنی
که باشد آنکه تو را بیند و ندارد دوست
ولی چنان نه که من دارمت چنان که جان منی
ز غیر دوست بپرداختیم خانه دل
نه هم تو شاهد مایی که صاحب الوطنی
به شرط آن سپر انداختیم بر سر آب
که از تو باز نگردیم اگر به تیغ زنی
خلاص چشم ندارد چو من گرفتاری
از آن کمند که در گردن فلک فکنی
نزایا نه تو را گفته ام که دیده ی شوخ
سرت به باد دهد عاقبت نگر نکنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساس بیاعتمادی و نگرانی خود نسبت به وفاداری دوستانش اشاره میکند. او نمیداند که آیا دوستی که از او انتظار دارد هنوز به عهد خویش پایبند است یا خیر. شاعر میگوید که اگرچه ممکن است دوستان او از او دور شوند، اما عشق و علاقهاش به آنها به اندازهای عمیق است که هیچ چیز نمیتواند او را از آنان جدا کند. او همچنین به درد و رنجی که از جدایی و بیوفایی تحمل میکند اشاره کرده و بیان میکند که او هیچگاه از دوستانش دست نمیکشد، حتی اگر به او صدمه بزنند. در نهایت، شاعر به بیخبری از سرنوشت خود و تأثیرات عشق و دوستی بر زندگیاش میپردازد.
هوش مصنوعی: شنیدهام که تو به دوستانت وفا نمیکنی و من به خاطر همین به عهد و پیمان تو اعتماد ندارم.
هوش مصنوعی: تو به روش دیگری رفتار کردهای و من نمیدانم دیشب چه چیزی در خواب دیدهای. امروز هم دوباره در چه زمینهای صحبت میکنی.
هوش مصنوعی: به جز این که نمیدانم چه چیزی میتوانم بخوانم، میفهمم که غم دل و دین، مصيبت روح و بدن است.
هوش مصنوعی: هر گونه آسیبی که میتوانی به من برسانی، من را از خود دور کن. اما بدان که این دوری برای من تلخی نخواهد داشت، چون شیرینی زبانم به عشق توست.
هوش مصنوعی: کسی هست که تو را میبیند و دوستت ندارد، اما عشق من به تو اینقدر عمیق است که تو برای من به اندازه جانم ارزشمندی.
هوش مصنوعی: ما خانه دل را از غیر دوستان خالی کردیم؛ تو تنها شاهدی که صاحب این دیار هستی.
هوش مصنوعی: ما زمانی به میدان جنگ آمدیم که حاضر شدیم هرگونه خطری را تحمل کنیم و از تو و عشق تو دور نشویم، حتی اگر در این راه، آسیب ببینیم یا به ما ضربهای وارد شود.
هوش مصنوعی: چشمی مثل من که در دام عشق گرفتار شده، نمیتواند از این وضعیت نجات یابد؛ زیرا این عشق مانند کمندی است که بر گردن آسمان افکنده شده و رهایی از آن ممکن نیست.
هوش مصنوعی: من به تو گفتهام که نگاهی بازیگوشانه ممکن است عواقبی به دنبال داشته باشد. بهتر است که مراقب عواقب کارهایت باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سمنبرا، صنما، یارِ غمگسار منی
ستارهٔ سپهی آفتاب انجمنی
به مجلس اندر گویی که ماه بر فلکی
به موکب اندر گویی که سرو در چمنی
ز عاشقان منم اندر جهان که آن تو ام
[...]
دلم به عشق بتی را همیکند شمنی
که بر بتان به نکوئی کند همیشه منی
بتی که زلف چو قیر از بدوش پر شکند
کند به تبّت و قرقیز کاروان شکنی
شکست قیمت مشک و گل و سمن به سه چیز
[...]
گمان مبر که ز بیعیبی عمادست آن
که هجو او نکنم یا ز عجز و کم سخنی
مدیح گفت هجا کرده من بسم به عماد
برای من که هجا را بود هجا نکنی
اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی
من از تو روی نپیچم که مستحب منی
چو سرو در چمنی راست در تصور من
چه جای سرو که مانند روح در بدنی
به صید عالمیانت کمند حاجت نیست
[...]
به دل زمن بحلی گر به جان طمع نکنی
ولی اگر تو توی جان و دل ز بُن بکنی
ترا نخست دل آرامِ خود گمان بردم
یقین چو می نگرم خود هلاکِ جانِ منی
به طیره می روی ار بی وفات میخوانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.