گنجور

 
سعدی

ای که بر دوستان همی‌گذری

تا به هر غمزه‌ای دلی ببری

دردمندی تمام خواهی کشت

یا به رحمت به کشته می‌نگری

ما خود از کوی عشقبازانیم

نه تماشاکنان رهگذری

هیچم اندر نظر نمی‌آید

تا تو خورشیدروی در نظری

گفته بودم که دل به کس ندهم

حذر از عاشقی و بی‌خبری

حلقه‌ای گرد خویشتن بکشم

تا نیاید درون حلقه پری

وین پری پیکران حلقه به گوش

شاهدی می‌کنند و جلوه گری

صبر بلبل شنیده‌ای هرگز

چون بخندد شکوفه سحری

پرده‌داری بر آستانه عشق

می‌کند عقل و گریه پرده‌دری

چو خوری دانی ای پسر غم عشق

تا غم هیچ در جهان نخوری

رایگان است یک نفس با دوست

گر به دنیا و آخرت بخری

قلم است این به دست سعدی دَر

یا هزار آستین دُرِ دَری

این نبات از کدام شهر آرند

تو قلم نیستی که نیشکری

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
غزل ۵۴۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۵۴۴ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

این ابیات از استاد سعید نفیسی است.

استاد جمشید سروشیار در مقاله ای کیفیت انتساب اشتباه این شعر به رودکی را چنین نوشته اند : «اما کیفیت قضیه ازین قرار است که در یتیمة الدهر ثعالبی(الجزء الرابع،ص 149 طبع محمد محی الدین عبد الحمید)ذیل احول احمد بن مؤمل آمده است که وی دو بیت از اشعار رودکی را بدین دو بیت تازی ترجمه کرده است [...] استاد فقید این قطعه را از یتیمهء الدهر به کتاب خویشاحوال و اشعار ابو عبد اللّه‏ جعفر بن محمد رودکی سمرقندی»نقل فرموده و گفته است معلوم است که رودکی دو بیت‏ شعر داشته است بدین مضمون [...] شاید اصل آن دو بیت رودکی،چنانکه به خاطر مسعود این اوراق گذشته‏ است،چنین بوده باشد [...]

شگفت آن‏که هیچ یک از کسانی که این دو بیت ترجمهٔ نفیسی را از کتاب وی نقل‏ کرده‏ اند به توضیح صریح و آشکار آن مرحوم توجه ننموده و این قطعه را از رودکی پنداشته‏ اند! از این گروه‏ اند شادروان استاد محمد معین(مجموعهٔ اشعار دهخدا،ص 111)،براگینسکی‏ (رودکی،آثار منظوم،ص 110)،دکتر محمد جعفر محجوب(سبک خراسانی در شعر فارسی،ص 121)،دکتر خلیل خطیب رهبر(رودکی،ص 46)و دکتر محمد دبیرسیاقی. (پیشاهنگان شعر فارسی،ص 57).»

این جهان را نگر به چشم خرد

نی بدان چشم کاندر او نگری

[...]

لبیبی

ای بزفتی علم بگرد جهان

بر نگردم بتو مگر بمری

گرچه سختی چو نخلکه مغزت

جمله بیرون کنم بچاره گری

مسعود سعد سلمان

نه چو تو در زمانه ناموری

نه چو نام تو در جهان سمری

عزم تو کف حزم را تیغی است

حزم تو روی عزم را سپری

نه چو کین تو ظلم را زهری

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

معجز معجزی پدید آمد

چون فرورید قوم او پسری

بی‌نهادی پلید و پر هوسی

بی‌زمانی دراز و بی‌خبری

هم ازو بود و از کفایت او

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۴۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
سوزنی سمرقندی

شاد باش ای مؤید سکنه

ای جوانمرد مهتر هنری

نشود از تو صنعتی پیدا

تا که بر مغز کرمه ای نخوری

تا جوازه بدو تنه بکشند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه