گنجور

 
سعدی

گواهی امین است بر درد من

سرشک روان بر رخ زرد من

ببخشای بر ناله عندلیب

الا ای گل نازپرورد من

که گر هم بدین نوع باشد فراق

به نزد تو باد آورد گرد من

که دیده‌ست هرگز چنین آتشی

کز او می‌برآید دم سرد من

فغان من از دست جور تو نیست

که از طالع مادرآورد من

من اندر خور بندگی نیستم

وز اندازه بیرون تو در خورد من

بداندیش نادان که مطرود باد

ندانم چه می‌خواهد از طرد من

و گر خود من آنم که اینم سزاست

ببخش و مگیر ای جوانمرد من

تو معذور داری به انعام خویش

اگر زلتی آمد از کرد من

تو دردی نداری که دردت مباد

از آن رحمتت نیست بر درد من

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۴۶۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۴۶۹ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

همین شعر » بیت ۱۰

تو دردی نداری که دردت مباد

از آن رحمتت نیست بر درد من

سلمان ساوجی

تو مشغول گنجی و شاهی و داد

تو دردی نداری، که دردت مباد!

حکیم نزاری

چه بارست بر جانِ پر درد من

که خون شد دلِ ناز پروردِ من

امیرخسرو دهلوی

گواه جبین است بر درد من

سرشک روان بر رخ زرد من

ببخشای بر ناله عندلیب

الا، ای گل نازپرورد من

که گر هم بدین نوع باشد فراق

[...]

هاتف اصفهانی

گواهی دهد چهرهٔ زرد من

که دردی بود بی‌دوا درد من

شدم خاک اگر از جفایش مباد

نشیند به دامان او گرد من

به گلزار من ای صبا چون رسی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه