چه خوش بود دو دلارام دست در گردن
به هم نشستن و حلوای آشتی خوردن
به روزگار عزیزان که روزگار عزیز
دریغ باشد بی دوستان به سر بردن
اگر هزار جفا سروقامتی بکند
چو خود بیاید عذرش بباید آوردن
چه شکر گویمت ای باد مشک بوی وصال
که بوستان امیدم بخواست پژمردن
فراق روی تو هر روز نفس کشتن بود
نظر به شخص تو امروز روح پروردن
کسی که قیمت ایام وصل نشناسد
ببایدش دو سه روزی مفارقت کردن
اگر سری برود بیگناه در پایی
به خردهای ز بزرگان نشاید آزردن
به تازیانه گرفتم که بی دلی بزنی
کجا تواند رفتن کمند در گردن
کمال شوق ندارند عاشقان صبور
که احتمال ندارد بر آتش افسردن
گر آدمی صفتی سعدیا به عشق بمیر
که مذهب حیوان است همچنین مردن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان حسرت و شوق به همراهی یاران و دوستان میپردازد. او از لذت و شادی دیدار با دوستان و خوردن حلوای آشتی سخن میگوید و مینالد که زندگی بدون دوستان چه تلخ و ناامیدکننده است. شاعر اشاره میکند که حتی اگر کسی رفتار بدی داشته باشد، با آمدن او باید عذرش را پذیرفت. فراق و جدایی از عشق نیز به شدت آزاردهنده است و او زندگی بدون وصال را همچون کشتن نفس میداند. شاعر در نهایت بیان میکند که اگر کسی ارزش لحظات وصال را نشناسد، باید مدتی را در جدایی سپری کند و میگوید که مردن به خاطر عشق باید از نوع انسانی و با ارزش باشد، نه همچون حیوانات.
هوش مصنوعی: چقدر خوب است که دو دلبر باهم بر گردن یکدیگر بیفتند و با هم صمیمی شوند و حلوای آشتی بخورند.
هوش مصنوعی: زندگی بدون دوستان، حتی در بهترین روزها هم معنی ندارد و ارزش آن را از دست میدهد.
هوش مصنوعی: اگر کسی هزاران ظلم و بدی هم بکند، وقتی خودش بیاید، باید عذر او را بپذیریم و به نوعی او را ببخشیم.
هوش مصنوعی: ای باد خوشبو، چقدر باید از تو سپاسگزاری کنم که بوی وصال را به من هدیه میدهی، در حالی که باغ امید من در حال پژمردن است.
هوش مصنوعی: هر روزی که از دیدن تو دور بودم، حس میکردم نفس کشیدن سخت شده است، اما امروز وقتی به چهرهات نگاه میکنم، احساسی تازه و سرشار از زندگی پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: کسی که ارزش و زیبایی لحظات کنار هم بودن را درک نکند، باید چند روزی از کسی که با اوست دور باشد تا بفهمد.
هوش مصنوعی: اگر فردی بیگناه دچار مشکل یا آسیب شود، نباید به خاطر قربانی شدن او کسی را که در مقام بالاتری قرار دارد، مورد سرزنش قرار داد.
هوش مصنوعی: من با تازیانه به تو ضربه میزنم تا ببینم دل شکستهات کجا میتواند برود، چون کمندی که در گردن تو است، نمیگذارد به راحتی فرار کنی.
هوش مصنوعی: عاشقان صبور دیگر شوق کمال ندارند، زیرا معلوم است که نمیتوانند در آتش عشق دوام بیاورند.
هوش مصنوعی: اگر انسانی ویژگیای از سعدی داشته باشد، باید در عشق بمیرد، زیرا مردن به خاطر عشق، از ویژگیهای انسانی است و مردن به خاطر چیزهای دیگر مانند حیوانات، نشانه حقیقت انسانیت نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کسی ملامتم از عشق روی او میکرد
که خیره چند شتابی به خون خود خوردن؟
ازو بپرس که دارد اسیر بر فتراک
ز من مپرس که دارم کمند در گردن
نمیتوان دل یاری زخود بیازردن
نه نیز هم دل خود را ز غیر آزردن
میان این دو دلم نیست حاصلی دیگر
مگر مناظره ای کردن و غمی خوردن
مگر به چاره بر لب کشند جان مرا
[...]
توان به خامشی از عمر کام دل بردن
دراز می شود این رشته از گره خوردن
گرت هواست به هر نیک و بد به سر بردن
دلی چو آینه باید به دست آوردن
به هرزه جان چه کَند کوهکن نمیداند
که روزی دگران را نمی توان خوردن
به جانفشانی اگر ابروت اشاره کند
[...]
زیاده فیض توان از شکستگان بردن
که عطر گل شود افزون بوقت پژمردن
بود بخانه تاریک با چراغ شدن
ز فیض بندگی دوست، زنده دل مردن
شکستگی است، نشان درستی ایمان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.