گنجور

 
سعدی

امیدوار چنانم که کار بسته برآید

وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید

من از تو سیر نگردم و گر ترش کنی ابرو

جواب تلخ ز شیرین مقابل شکر آید

به رغم دشمنم ای دوست سایه‌ای به سر آور

که موش کور نخواهد که آفتاب برآید

گلم ز دست به دربرد روزگار مخالف

امید هست که خارم ز پای هم به درآید

گرم حیات بماند نماند این غم و حسرت

و گر نمیرد بلبل درخت گل به بر آید

ز بس که در نظر آمد خیال روی تو ما را

چنان شدم که به جهدم خیال در نظر آید

هزار قرعه به نامت زدیم و بازنگشتی

ندانم آیت رحمت به طالع که برآید

ضرورتست که روزی به کوه رفته ز دستت

چنان بگرید سعدی که آب تا کمر آید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۲۸۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۸۱ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
وحشی بافقی

که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید

کلاه کج نهد و بر سر گذر بدر آید

رسید بار دگر بار حسن حکم چه باشد

دگر که از نظر افتد که باز در نظر آید

ز سوی مصر به کنعان عجب رهیست که باشد

[...]

صائب تبریزی

به جای سبزه چو ایام زندگی بسر آید

زبان مار ز خاک سخن گزیده بر آید

عجب که طی شود این راه کز ستیزه طالع

ز پا چو خار کشم ناخنم به سنگ بر آید

بغل گشاده چو صبحم ستاره ریز چو گردون

[...]

فیاض لاهیجی

شبی که عکس سر زلف یار در نظر آید

غبار صبح به چشمم چو گرد سرمه درآید

ز کبریای جمال تو چشم اشک‌فشان را

بر آفتاب گشاییم و ذرّه در نظر آید

به زخم تیر نگاه تو تا به حشر اسیران

[...]

آشفتهٔ شیرازی

اگر که قاصد آن ماه نوسفر زدر آید

امید هست که نخل امید ما ببر آید

کجا چو رویِ تو ، روید گلی به گلشنِ کابل،

کجا چو قد تو سروی بباغ کاشغر آید

فغان زترک کماندار تو که از سرشستش

[...]

نیر تبریزی

چه بود با سر زلف تو کار جان بسر آید

ز تارِ او گسلد رشته ایّ و جان بدر آید

سپر به پیش سپارد از این ستاره زمین را

گر آسمان همه با آفتاب و با قمر آید

بیا به بین که چه حال است از انتظار تو ما را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه