نسیم صبح، کرم باشد آن چنان که تو دانی
گذر کنی ز بر من به نزد آنکه تو دانی
پیام من برسانی، بدان صفت که تو گویی
سلام من برسانی، بدان زبان که تودانی
چو راز با کمرش در میان نهی بشگرفی
درافگنی سخن من بدان میان که تو دانی
به گوشهای کشی آن زلف را به رفق و بگویی
که: بازده دل ما را بدان نشان که تو دانی
خبر کنی لب او را که: ای ز راه ستیز
کنی دریغ دل این شکسته آن که تو دانی
ز حال اوحدی ار پرسدت که چیست؟ بگویی
که: در غمت نفسی میزند چنان که تو دانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر به صبح ملایمی اشاره میکند و از فردی میخواهد که پیامی را به معشوق برساند. او درخواست دارد که سلام و پیامش به زبانی که آن شخص میداند، منتقل شود. شاعر به رمز و رازهای رابطه و عشق اشاره میکند و به دوستی که میتواند همسرش را به نرمی و با احترام به زلفش نزدیک کند، توصیه میکند که به او بگوید چقدر دلشکسته است. او همچنین به احساسات و حال خود اشاره میکند و از آن شخص میخواهد که اگر کسی درباره اوحدی پرسید، به شکلی بیان کند که نشاندهنده غم عمیق او باشد.
هوش مصنوعی: نسیم صبح به لطافت و زیبایی کرم مانند است، آنچنان که تو میشناسی، هنگامی که بگذری از کنار من به سوی کسی که تو وی را میشناسی.
هوش مصنوعی: پیام من را به او برسان، به گونهای که خودش میپسندد.
هوش مصنوعی: وقتی که رازی را بین خود و کسی در میان بگذاری، آن را پنهان کن و به دقت حرف بزن، چرا که تو بهتر از همه میدانی چطور باید سخن بگویی.
هوش مصنوعی: به آرامی و با مهربانی، آن موهای زیبا را گوشهای میکشی و میگویی: "لطفاً برگردان دل ما را، چون تو میدانی که چه ارزش و اهمیتی دارد."
هوش مصنوعی: اگر از لبهای تو خبری بگیرند، باید بگویند: ای کسی که در مسیر جنگ و جدال قرار گرفتهای، دلم برای این دل شکستهام میسوزد، و آنچه را که تو خود میدانی.
هوش مصنوعی: اگر از کسی بپرسی حال اوحدی چگونه است، او اینطور پاسخ میدهد: در غم تو، دلی دارم که به شدت میتپد، همانطور که خودت میدانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا صبا خبری کن مرا از آن که تو دانی
بدان زمین گذری کن در آن زمان که تو دانی
چو مرغ در طیران آی و چون بر اوج نشستی
نزول ساز در آن خرّم آشیان که تو دانی
چنان مران که غباری بدو رسد ز گذارت
[...]
نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی
تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت
به مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی
بگو که جان عزیزم ز دست رفت خدا را
[...]
رو ای صبا بر آن سرو دلستان که تو دانی
زمین به بوس که منت در آن زمان که تو دانی
چو شرح حال تو پرسد ز محرمان به اشارت
بگو که قاصدم از جانب فلان که تو دانی
پس از نیاز به او عرض کن چنانکه نرنجد
[...]
بیار ساقی از آن می بدان نشان که تو دانی
به کام تشنه ما ریز آنچنانکه تو دانی
خمار عشق ز سر کی رود برون از می
ز باده خانه لعلت بیار از آنکه تو دانی
من این دو بیت نوشتم ز شور مطرب مجلس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.