گنجور

 
اوحدی

مرحبا، ای گل نورسته، که چون سرو روانی

چشم بد دور ز رویت، که شگرفی و جوانی

فکر کردم که بگویم: بچه مانی تو؟ ولیکن

متحیر نه چنانم که بدانم: بچه مانی؟

دفتری باشد اگر ، شرح دهم وصف فراقت

قصهٔ شوق رها کردم و خاطر نگرانی

گر بر آنی که: غمت خون من خسته بریزد

بنده فرمانم و خشنود به هر حکم که دانی

این نه حالیست که واقف شوی ار با تو بگویم

صورت حال نگه دار که معنیش ندانی

درد خود را به طبیبان بنمودم، همه گفتند:

روی معشوقه همی بوس، که عشقست و جوانی

باغبانا، ادب آنست که چون در چمن آید

سرو را برکنی از بیخ و به جایش بنشانی

ای که بی‌یاد تویک روز نمی‌باشم و یک شب

چون ببینی، سخنم یک شب و یک روز بخوانی

کی به دشنام و جفا دور توان کردنم از تو؟

که به شمشیرم ازین کوچه بریدن نتوانی

مرغ مالوفم و با خاک درت انس گرفته

نه گریزندهٔ وحشی، که به سنگم برمانی

اوحدی، زخم بلایی که ترا بر جگر آمد

ریش ناسور شد از بس که تو خون می‌بچکانی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

که شکیبد ز تو ای جان که جگرگوشه جانی

چه تفکر کند از مکر و ز دستان که ندانی

نه درونی نه برونی که از این هر دو فزونی

نه ز شیری نه ز خونی نه از اینی نه از آنی

برود فکرت جادو نهدت دام به هر سو

[...]

سعدی

همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی

وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی

نظر آوردم و بردم که وجودی به تو ماند

همه اسمند و تو جسمی همه جسمند و تو جانی

تو مگر پرده بپوشی و کست روی نبیند

[...]

ابن یمین

گر شود هر سر مویی که مرا هست زبانی

وز ازل تا به ابد یابم از ایام زمانی

هر زبانی که ز گفتار به صد گونه عبارت

دهد از مکرمت شاه فلک قدر نشانی

در چنان مدت بی‌‎حد به‌‎چنین ساز فصاحت

[...]

قاسم انوار

هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب جهانی

همه سعدی و سعادت، همه لطفی، همه جانی

بتو چشمم شده روشن، بتو کویم شده گلشن

همه فتحی و فتوحی، همه امنی امانی

به چه وصفت کنم، ای جان؟ که تو از وصف برونی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
صغیر اصفهانی

ای بشر ایکه جهان شرف و شوکت و شانی

قدر خود هیچ ندانی و ندانی که ندانی

بر و بحر و جبل و انجم و افلاک و عناصر

روز و شب گرد تو گردند همه عالی و دانی

از سپهری ز چه نالان که تو مخدوم سپهری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه