تو ز آه من ار هراسانی
چون دلم میبری به آسانی؟
بر دل ما مکن جنایت پر
که به ترکت کنیم اگر جانی
روز آن نیست ورنه هست مرا
با لبت رازهای پنهانی
دل ما را ز نعمت غم تو
هر شبی دعوتست و مهمانی
نوبت وصل ار به من برسد
راستی نوبتیست سلطانی
گر چه عیدیست مرگ ما بر تو
چون بمیریم، قدر ما دانی
بار من در گل غم افتادی
این زمان خر ز دور میرانی
در دلت چون توان که بگذارم؟
گر به پیشان جهی به پیشانی
گفتهای: اوحدی کدام سگست؟
سگ گم گشته، کش نمیخوانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به معشوق خطاب میکند و از احساسات عمیق و غمگین خود سخن میگوید. او به معشوق میگوید که اگر از آه او بترسد، از دل او به راحتی عبور کرده است. شاعر از معشوق میخواهد که دلش را نشکسته و به آنجا که عشق را تقدیر میکند، توجه کند. او به رازهای پنهان و دعوت شبانه از غم معشوق اشاره میکند و میگوید که اگر روزی به آنها وصل شوند، این یک فرصت سلطنتی است. شاعر همچنین به اهمیت زندگی و مرگ در رابطه با معشوق اشاره میکند و از غم و اندوهی که بر دوش خود احساس میکند، سخن میگوید. در انتها، او با بیتوجهی به اوضاع روحیاش، به نوعی خود را گم کرده و احساس تنهایی میکند.
هوش مصنوعی: اگر تو از آه و نالهی من به ترس بیفتی، پس چرا اینقدر راحت قلب مرا میشکنی؟
هوش مصنوعی: بر دل ما ظلم و ستم نکن، زیرا اگر تو ما را آزار دهی، به راحتی میتوانیم تو را ترک کنیم.
هوش مصنوعی: این روز مناسب گفتگو نیست، زیرا من با لبهای تو اسرار پنهانی دارم.
هوش مصنوعی: هر شب دل ما به خاطر غم تو دعوت شده و مهمان این احساس است.
هوش مصنوعی: اگر روزی بخت به من رو کند و فرصتی برای وصال پیش آید، آن وقت واقعا مانند یک جشن بزرگ و باشکوه خواهد بود.
هوش مصنوعی: هرچند مرگ ما برای تو نوعی عید و جشن به شمار میآید، اما وقتی که از دنیا برویم، متوجه ارزش و مقام ما خواهی شد.
هوش مصنوعی: این زمان در گِل اندوه گرفتار شدم و تو از دور مرا به حرکت واداشتی.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم در دلم جایگاهت را محفوظ کنم؟ اگر بر دلم بخواهی مسلط شوی، چطور میتوانم از تو فرار کنم؟
هوش مصنوعی: تو پرسیدی که اوحدی کدام سگ است؟ اما نمیدانی که سگ گمشده را هیچکس صدا نمیزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساخت آنگه یکی بیوگانی
هم بر آئین و رسم یونانی
ما به هر مجلسی ز تو زده ایم
همچو بلبل هزاردستانی
بسته کاری نکرده ای با ما
مردمی کرده ای فراوانی
زود در هر چه خواستیم از تو
[...]
تا کی این لاف در سخن رانی
تا کی این بیهده ثنا خوانی
گه برین بی هنر هنر ورزی
گه بر آن بی گهر درافشانی
با چنین مهتران بی معنی
[...]
ای پناه همه مسلمانی
رافع بن علی شیبانی
تاج دینی و از مکارم تو
همه اصحاب دین بآسانی
در معالی بلند مرتبتی
[...]
من یکی شاعرم نه سامانی
نز نژاد ملوک ساسانی
نه مرا باد حشمت میری
نه مرا اسب و طوق سلطانی
نه غلامان رومی و خزری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.