گنجور

 
اوحدی

چه سود خاطر ما را به جانبت نگرانی؟

که ما ز عشق تو زار و تو عاشق دگرانی

نشسته‌ام که بجویی مرا، خیال نگه کن

مگر به روز بیاییم و گرنه کی تو بخوانی؟

ز دوری تو چنان گشته‌ام ضعیف و شکسته

که گر ز دور ببینی مرا، تو باز ندانی

تو آفتاب و من آن ذره‌ام ز پرتو مهرت

که از دریچه درآیم، گرم ز کوچه برانی

مرا به عشق تو دشمن چرا معاف ندارد؟

گناه چیست کسی را؟ محبتست و جوانی

ز راه دور دویدم برت، ستیزه رها کن

غریبم آید از آن رخ، که بر غریب دوانی

اگر به کوی تو آییم ساعتی به تماشا

سبک مدو به شکایت، که می‌برم به گرانی

بدین صفت که من آویختم به چنبر زلفت

اگر دو هفته بمانم ز چنبرم نرهانی

چو بر سفینهٔ دل‌نقش صورت تو نبشتم

بسان صورت پاک تو پر شدم ز معانی

به پیش دوست دریغا! که قدر خاک ندارد

حدیث من، که چو آبی همی رود ز روانی

شکسته شد تنت، ای اوحدی، ز بار غم او

نگفتمت: ز پی او مرو،که زود بمانی؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عطار

کجایی ای دل و جانم مگر که در دل و جانی

که کس نمی‌دهد از تو به هیچ جای نشانی

به هیچ جای نشانی نداد هیچ کس از تو

نشانی از تو کسی چون دهد که برتر از آنی

عجب بمانده‌ام از ذات و از صفات تو دایم

[...]

امامی هروی

دلم ز روح سحرگه سوال کرد به لفظی

چنانکه آب خجل گشت از او به گاه روانی

که چیست در همه عالم به طبع موجب صحت

که کیست در همه گیتی سجود حاتم ثانی

جواب داد دلم را که ای بر اسب تفکر

[...]

مولانا

ببرد عقل و دلم را براق عشق معانی

مرا بپرس کجا برد آن طرف که ندانی

بدان رواق رسیدم که ماه و چرخ ندیدم

بدان جهان که جهان هم جدا شود ز جهانی

یکی دمیم امان ده که عقل من به من آید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی

جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی

به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت

که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی

مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

چو تازه کرد جهان نوبهار و رفت خزانی

تهی‌ست دستم ساقی بیار باده که جانی

وگر چو دستِ من است ای پسر تهی شده مشکت

دو اسبه از پیِ می شاید ار الاغ دوانی

چه گونه فوت توان کرد خاصه موسمِ گل‌ها

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه