نزدیک یار اگر نه چنین خوار و خردمی
در هجرش این مذلت و خواری نبردمی
بیاو ز جان ملول شدم، کو خیال او؟
تا جان خود به دست خیالش سپردمی
از باد صبحگاه درین تنگنای هجر
گر بوی او به من نرسیدی به مردمی
کو آن توان و توش؟ کزین خاکدان غم
خود را به آستان در دوست بردمی
صافی کجا شدی دلم از دردی جهان؟
گر من نه در حمایت این صاف و دردمی
اندر شمار دیدن او نام من کجاست؟
تا بعضی از جنایت او برشمردمی
گر نقش روی خود ننهفتی ز چشم من
من نام اوحدی ز ورق بر ستردمی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساسات عمیق خود نسبت به معشوقش اشاره میکند. او میگوید که اگر نزدیک یار نبود، اینقدر خوار و کوچک نمیشد. در غیاب او، زندگی برایش رنج و عذاب شده و به او فکر میکند. شاعر حسرت میخورد که نکند بوی معشوقش را در این روزهای پر از غم حس کند. او به درد و رنجی که از فراق یار میکشد، اشاره میکند و میگوید که اگر در حمایت معشوق نبود، تسلیم این درد میشد. در نهایت او به این فکر میکند که بدون یاد یار، نامش چه ارزشی دارد و تأکید میکند که عشق و یاد معشوق برایش بسیار با اهمیت است.
هوش مصنوعی: اگر در کنار محبوبم بودم، هرگز اینگونه ذلیل و خوار نمیشدم؛ اما در دوری او، مجبورم تحقیر و افتادگی را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: بدون او احساس خستگی و دلزدگی دارم، کجاست خیال او؟ تا جان خود را در خیال او فدای او میکردم.
هوش مصنوعی: اگر بوی عشق او با نسیم صبح به من نرسد، پس دیگر به چه کسی امید داشته باشم که به من کمک کند؟
هوش مصنوعی: کجا قدرت و توان توست؟ که از این دنیای پر از درد و رنج، خود را به درگاه دوست میرسانیدم.
هوش مصنوعی: دل من از دردهای جهان آزرده شده است. آیا میتوانی بگویی که چگونه دل صاف و رنجوری مانند من، از این دردها رها شده است؟ اگر من هم حامی این دل صاف و دردمند نیستم، پس چطور میتوانم از دردهای دنیا رهایی یابم؟
هوش مصنوعی: وقتی به او نگاه میکنم، نام من در این جمع کجاست؟ اگر بود، میتوانستم برخی از گناهان او را بگویم.
هوش مصنوعی: اگر چهرهات را از نظر من پنهان نکرده بودی، من نام اوحدی را از صفحهی کاغذ پاک میکردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گوگرد سرخ خواست ز من سبز من پریر
در پیشش ار نیافتمی روی زردمی
خود سهل بود سهل که گوگرد سرخ خواست
گر نان خواجه خواستی از من چه کردمی
گر نیستی زمانه به جنگ و نبرد خلق
پیوسته با زمانه کجا در نبردمی
ور آسیای چرخ بر غمم نگرددی
در جوی آسیا متوطن نگردمی
آب مراد زیر پل کس نمیرود
[...]
باور نکردمی که رسد کوه سوی کوه
مردم رسد به مردم، باور بکردمی
کوهی بد این تنم که بدو کوه غم رسید
من مردمم چرا نرسیدم به مردمی؟
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.