روی در پرده و از پرده برون مینگری
پردهبردار، که داریم سر پردهدری
خلق بر ظاهر حسن تو سخنها گویند
خود ندانند که از کوی تصور بدری
هر کسی روی ترا بر حسب بینش خویش
نسبتی کرده به چیزی و تو چیز دگری
لاله خوانند ترا، آه! ز تاریک دلی
سرو گویند ترا، وای! ز کوتهنظری
تو به نظاره و برجستن رویت جمعی
متفرق شده در هر طرف از بیبصری
عشق ارباب هوی وه! که چه ناخوش هوسست
گلهٔ دیو دوان در پی یک مشت پری
اوحدی را ز فراقت نفسی بیش نماند
آه! اگر چارهٔ بیچارگی او نبری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذبه پرشور معشوق است و تأکید میکند که هر کس بر اساس فهم و بینش خود، معشوق را به شکلی متفاوت میبیند. شاعر به معشوق میگوید که دیگران تنها جلوههای ظاهری او را میبینند و از عمق وجود او بیخبرند. همچنین به تلخی عشق اشاره میکند و میگوید که این عشق پر از حسرت و آرزوهاست. در نهایت، شاعر از حالت ناامیدی خود سخن میگوید و از معشوق میخواهد که درمانی برای درد جداییاش بیابد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این دارد که کسی در پشت پردهای قرار دارد و به بیرون نگاه میکند. او میگوید که پردهبردار، یعنی کسی که میتواند پرده را کنار بزند و حقیقت را نشان دهد، باید به جلو بیاید و واقعیت را به نمایش بگذارد، زیرا ما در حال ورود به مرحلهای هستیم که پردهها کنار میروند و حقیقت نمایان میشود.
هوش مصنوعی: مردم درباره زیباییهای ظاهری تو حرفها و سخنها زیادی میزنند، اما خودشان نمیدانند که این زیبایی واقعی نیست و تنها تصوری از آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: هر فردی با توجه به دیدگاه و تجربیات خود، تو را به چیزی نسبت میدهد یا تشبیه میکند، در حالی که واقعیت تو چیز دیگری است.
هوش مصنوعی: گل لاله تو را میخوانند، اما آه! از دل تاریک کسی که تو را نمیبیند؛ و درخت سرو تو را میگویند، وای! از کسانی که با دیدی محدود به تو نگاه میکنند.
هوش مصنوعی: همه به تماشای تو مشغولند و از بس که در زیباییات غرق شدهاند، هر یک از طرفی پراکنده شدهاند و قادر به تمرکز نیستند.
هوش مصنوعی: عشق واقعی به اندازۀ عشق اربابان هوس تیره و آزاردهنده است. شبیه به گلهای از دیوان که در پی یک گروه از پریان زیبا میدوند، این عشق نیز تنها به دنبال آرزوها و خواستههای زودگذر است.
هوش مصنوعی: اوحدی به شدت از دوری و جدایی رنج میبرد و حالتی از ناامیدی و افسردگی دارد. او به کسی اشاره میکند که اگر به فکر نجات او نیست، در واقع زندگیاش به شدت تحت فشار است و نمیتواند بیش از این ادامه دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.