دیده بسیار نگه کرد به هر بام و دری
بجزو در نظر عقل نیامد دگری
خبر محنت ما در همه آفاق برفت
که چه دیدیم ز دست ستم بیخبری؟
ای که چون باد بهر گوشه گذاری داری
خود چه بادی که ازین گوشه نداری گذری؟
نه قضایی بسر عمر من آمد ز غمت
که از آن یاد توان کرد به عمری قدری
سفرم هم به سر کوی تو خواهد بودن
گر بیابم ز کمند تو جواز سفری
زان درختی که درین باغچه بالای تو کشت
آه! اگر دست تمنا برسیدی ببری
دیر تا بر کمر تست دو چشمم چون طرف
بیش ازین طرف نشاید که بود بر کمری
رفتن مهر تو از سینهٔ من ممکن نیست
همچو نامی که کسی نقش کند بر حجری
هیچ دانی سر من بر سر کوی تو چنین
به چه تشبیه توان کرد؟ به خاکی و دری
هر شب از درد فراق تو بگریم تا روز
عجب، ای گریهٔ شبها، که نکردی اثری!
گر دل اوحدی از درد تو خون شد نه عجب
کار عشقست و میسر نشود بیجگری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل مورد اشاره دربارهی درد و رنجی است که شاعر از عشق و جدایی میکشد. وی به تماشای بامها و درها میپردازد و هیچ چیز جز احساسات عمیق خود نمیبیند. او از آگاهی مردم نسبت به محنت خود سخن میگوید و به بیخبری آنها از زخمهایش اشاره میکند. شاعر از معشوقش میخواهد که به او توجه کند و از اشتیاق خود برای دیدنش سخن میگوید. درد فراق او را وادار به گریههای شبانه کرده است، اما این گریهها به نظرش بیفایده است. او به این نکته تأکید دارد که عشق وزنی سنگین دارد و بیدرد نمیتوان به آن پی برد. در نهایت، شاعر توصیف میکند که عشقش چگونه در او ریشهدار شده و هیچ گاه از دلش نمیرود.
هوش مصنوعی: با دقت و تأمل زیاد به هر گوشه و کناری نگاه کردم، اما جز آنچه عقل و درک من اجازه میدهد، چیز دیگری به ذهنم نرسید.
هوش مصنوعی: خبر درد و رنج ما در همه جا پخش شده است، ولی چه کسی از ظلم و ستمی که ما دیدهایم، بیخبر است؟
هوش مصنوعی: ای کسی که همچون باد، در هر گوشه ای حضور داری، خودت چه بادی هستی که از این گوشه نمیگذری؟
هوش مصنوعی: در تمام عمرم هیچ خبری از غم تو نبوده که بتوانم به یاد بیاورم، چرا که آنقدر در این غم غرق هستم که اصلاً فرصتی برای یادآوری باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: اگرچه سفرم به پایان میرسد، اما در هر جا که باشم، به خاطر تو در آنجا خواهم بود، اگر بتوانم از محبت و جاذبهات اجازهای برای این سفر بگیرم.
هوش مصنوعی: از درختی که در این باغچه به خاطر تو کاشته شده، افسوس! اگر دست نیازم را به تو برسانم، آن درخت را خواهی برید.
هوش مصنوعی: چشمان من به کمر تو دوخته شده است و به خاطر همین نمیتوانم به چیز دیگری نگاه کنم. من نتوانم بیش از این، هم به تو نظر کنم و هم به سایر چیزها.
هوش مصنوعی: مهر و محبت تو از دل من رفتنی نیست، مانند نامی که کسی بر روی سنگ حک کند و پاک نشود.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که من سر خود را در کوی تو چطور توصیف کنم؟ میتواند به خاکی یا دری تشبیه شود.
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر دوری تو اشک میریزم و تا صبح همچنان در ناراحتی هستم، اما ای اشکهای شبانه، چرا هیچ تاثیری در حال و روزم نداشتهاید؟
هوش مصنوعی: اگر دل اوحدی به خاطر درد تو خونین شد، عجیب نیست؛ این کار عشق است و بدون غمخوری به دست نمیآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.