بر خستهای ملامت چندین چه میپسندی؟
کورا نظر بپوشد شوخی به چشمبندی
ای خواجهٔ فسرده، خوبی دلت نبرده
گر درد ما بنوشی، بر درد ما نخندی
چون پسته لب ببستم از ذکر شکر او
زان شب که نقل کردیم آن پستههای قندی
در دست کوته ما مهر زر ار نبیند
کی سر نهد به مهری؟ سروی بدان بلندی
دیگر به هیچ آبی در بار و بر نیاید
شاخ سکون و صبرم، کز بیخ و بن بکندی
هرکس حکایت خود اندر نبشت، لیکن
چون اوحدی که داند سر نیازمندی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساس خستگی و ملامت اشاره میکند و میپرسد که چه چیزی در این حال خستهکننده را میتوان قبول کرد. او از کسی که دلش بهخاطر مشکلاتش افسرده است، میخواهد که اگر درد دیگران را احساس کند، از آنها نضحک و بیتفاوت نگذرد. شاعر به لحظهای اشاره میکند که از شکرگزاری لب بسته، پس از داستانی شیرین درباره مغز پسته. او تأکید میکند که در شرایط دشوار، دیگر نمیتواند امید داشته باشد و آرامش خود را از دست داده است. او همچنین بیان میکند که هر کس داستان خودش را مینویسد، اما تنها کسی که واقعاً میداند نیازش چیست، خودش است.
هوش مصنوعی: چرا بر فردی که خسته است، اینقدر انتقاد میکنی؟ کسی که نابینا است، نمیتواند به زیباییها توجه کند و فقط میتواند بازیگوشیهای ظاهری را ببیند.
هوش مصنوعی: ای صاحبمنصبی که افسردهای، اگر دل تو خوب نیست، از درد ما بنوش که بر درد ما نخندی.
هوش مصنوعی: وقتی که لبهای خود را از یاد خداوند بستهام، به یاد شبهایی میافتم که نقل و شیرینیهای قندی را خوردم.
هوش مصنوعی: اگر دست ما به زرق و برق طلا نرسد، چگونه میتواند سر به مهر سروی بلند بگذارد؟
هوش مصنوعی: دیگر هیچ آب و هوایی نمیتواند باعث آرامش و صبوری من شود، زیرا ریشههای ناپایداری و ناامیدیام را از بیخ و بن قطع کرده است.
هوش مصنوعی: هر کسی داستان خود را روایت میکند، اما مثل اوحدی که حقیقت نیازمندی را درک کند، کیست؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر مرد این حدیثی زنار کفر بندی
دین از تو دور دور است بر خویشتن چه خندی
از کفر ناگذشته دعوی دین مکن تو
گر محو کفر گردی بنیاد دین فکندی
اندر نهاد گبرت پنجه هزار دیوست
[...]
ای کرده رو چو سرکه چه گردد ار بخندی
والله ز سرکه رویی تو هیچ برنبندی
تلخی ستان شکر ده سیلی بنوش و سر ده
خندان بمیر چون گل گر ز آنک ارجمندی
چون مو شدهست آن مه در خنده است و قهقه
[...]
باز این چه شور و فتنه ست کاندر جهان فکندی
کز دست غم ز دلها بیخ طرب بکندی
از چشم شوخ و ابرو جادوی با کمانی
وز زلف دزد هندو دلبند با کمندی
تا کی به دست دستان دست زمانه پیچی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.