نگارا، گر چه میدانم که بس بیمهر و پیوندی
سلامت میفرستم با جهانی آرزومندی
بدان دل کت فرستادم نهای خرسند، میدانم
که گر جان نیز بفرستم نخواهد بود خرسندی
چنین زانم پسندیدی که حال من نمیدانی
ز حالم گر شوی آگه چنان دانم که نپسندی
ز شاخ مهر چون گفتم که: بار الفتی چینم
درخت الف ببریدی و بیخ مهر بر کندی
اگر دستت همی خواهم خسی بر پیش من داری
ورت من پای میبوسم ز دست من همی تندی
فرو هشتی به خویش آن زلف را کاشفته میگردد
نه آن بهتر که او را بر چو من دیوانهای بندی؟
جهانی را بیفگندی به حسن یک نظر، جانا
کزان افتادگان روزی نظر بر کس نیفگندی
بپیوند رفت روز جور و بیداد و ستم، جانا
کنون هنگام احسانست و انعام و خداوندی
حدیث تلخ اگر گفتی نرنجید اوحدی را دل
که گر زان تلختر نیزش بگویی شربت قندی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به نگارا (عشق یا معشوقهاش) میگوید که هر چند او را نمیفهمد و رابطهای شاداب و محبتآمیز ندارند، اما همچنان سلامتی و آرزوهای خوب برایش میفرستد. شاعر میداند که حتی اگر جانش را هم تقدیم کند، نگارا خرسند نخواهد شد. او از وضعیت خود مینالد و اعتراف میکند که حالش خوب نیست و نمیداند که نگارا از حال او خبر ندارد. به این سمت اشاره دارد که اگر نگارا از درد و رنج او مطلع شود، به حال او دلسوزی نخواهد کرد. او از زخمهای عاطفی و جدایی صحبت میکند و میگوید که محبت و احساساتش نادیده گرفته شدهاند. در نهایت، شاعر از نگارا میخواهد که به او محبت کند و بجای بدی، نیکویی را در پیش گیرد تا روزهای سخت و تلخ به پایان برسد و محبت در جای خود قرار گیرد.
هوش مصنوعی: عزیزم، با اینکه میدانم که تو علاقهای به من نداری و بین ما ارتباطی نیست، اما به تو سلامتی را ارسال میکنم و برایت آرزوی خوبی دارم در این دنیا.
هوش مصنوعی: بدان که من نامهای برایت فرستادم، اما نمیدانم که تو خوشحال نمیشوی. میدانم حتی اگر جانم را هم تقدیم کنم، باز هم برایت خوشایند نخواهد بود.
هوش مصنوعی: من میدانم که تو مرا دوست داری، اما نمیدانی که حال و روز من چگونه است. اگر از حال من باخبر شوی، مطمئنم که دیگر مرا نمیپسندی.
هوش مصنوعی: وقتی از شاخ مهر گفتم که میخواهم بار دوستی و محبت را جمعآوری کنم، درخت عشق را قطع کردی و ریشه محبت را از زمین بیرون آوردی.
هوش مصنوعی: اگر دستانت را میخواهم، باید از تو درخواستی داشته باشم. اگر تو آن را به من بدهی، من به نشانهی احترام و عشق، پای تو را میبوسم، اما اگر بخواهی با من بدرفتاری کنی، من هم با سرعت عمل میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی آن زلف زیبا را کنار میزند، خود را به من دیوانه نرساند و بهتر است که او این کار را نکند.
هوش مصنوعی: عشقم، تو با یک نگاه زیبایت میتوانی جهانی را تحت تاثیر قرار دهی، اما از آن روزی که به زمین افتادگان نظر بیندازی، هیچکس را نخواهی دید که تو بر او نظری بیفکنی.
هوش مصنوعی: زمان روزهای سخت و ظلم به پایان رسیده است، دوست من، حالا وقت خوبی است برای محبت و بخشش و بزرگواری.
هوش مصنوعی: اگر سخنی تلخ و ناخوشایند بیان کردی، اوحدی را ناراحت نکن، زیرا اگر از این سخن تلختر هم برایش بگویی، او آن را همچون شربت شیرین میپندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از آن پس کاین جهان را آزمودی گر خردمندی
در این پر گرد و ناخوش جای دل خیره چرا بندی؟
به بیماری از این جای سپنجی چون شوی بیرون
مخور تیمار چندینی نه بنیادش تو افگندی
یکی فرزند خواره پیسه گربه است، ای پسر، گیتی
[...]
خداوند جهان باشد کسی کش تو خداوندی
کند پیوند با بخت آنکه تو با او بپیوندی
خداوندا به تو نازد به هر جائی خداوندی
یکی را حنظل و زهری یکی را شکّر و قندی
موالی را همه پندی معادی را همه بندی
[...]
اگر بیمن خوشی یارا به صد دامم چه میبندی
وگر ما را همیخواهی چرا تندی نمیخندی
کسی کو در شکرخانه شکر نوشد به پیمانه
بدین سرکای نه ساله نداند کرد خرسندی
بخند ای دوست چون گلشن مبادا خاطر دشمن
[...]
نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی
که ما را بیش از این طاقت نماندهست آرزومندی
غریب از خوی مطبوعت که روی از بندگان پوشی
بدیع از طبع موزونت که در بر دوستان بندی
تو خرسند و شکیبایی چنینت در خیال آید
[...]
گذشت آن کین دل زارم شکیبا بود یک چندی
پریشانی زلفش آمد و زد راه خرسندی
جز این شیرینی اندر عیش تلخ خود نمی بینم
که گه گه می کنی بر گریه تلخم شکرخندی
گواران باد بر جان و دلم زهر فراق تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.