گنجور

 
اوحدی

زاهدان را گذاشتیم به جنگ

ما و جام شراب و نغمهٔ چنگ

نه پی مال می‌رویم و نه جاه

نی غم می خوریم و نه ننگ

نه به اقرار دوستان شادیم

نه به انکار دشمنان دلتنگ

نه به شاهیم طامع و نه به میر

نه به بویم غره و نه برنگ

سر مظلوم و آرمان در پیش

تیغ ظالم شکارشان در چنگ

کرده از ما کسان به کیسه شکر

خورده از ما خسان، به کاسه شرنگ

آنکه ما را نمی‌هلد در شهر

سر، بهل تا همی زند بر سنگ

ننیوشیم پند زاهد خشک

جان دهیم از برای شاهد شنگ

نه به مال کسی بریم آشوب

نه به خون کسی کنیم آهنگ

نه به آیین ما کسی را راه

نه بر آیینهٔ کس از ما زنگ

بر سریر سخن نشسته به کام

اوحدی فر و اوحدی فرهنگ

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

بسپاریم دل بجستن جنگ

در دم اژدها ویشک نهنگ

فرخی سیستانی

چه فسون ساختند و باز چه رنگ

آسمان کبود و آب چو زنگ

که دگرگون شدند و دیگر سان

به نهاد و به خوی و گونه ورنگ

آن شد از ابر همچو سینه غرم

[...]

ناصرخسرو

ای فگنده امل دراز آهنگ

پست منشین که نیست جای درنگ

تو چو نخچیر دل به سوی چرا

دهر پوشیده بر تو پوست پلنگ

دل نهادی در این سرای سپنج

[...]

ازرقی هروی

شاه کرده است رای زی پوشنگ

هامراهش میست و ساغر و چنگ

گه شرابی همی خورد بشتاب

گه سماعی همی کند بدرنگ

شادی نو کند بهر منزل

[...]

مسعود سعد سلمان

کرد با من زمانه حمله به جنگ

چون مرا بسته دید میدان تنگ

رنج و غم را ز بهر جان و دلم

تیغ پولاد کرد و تیر خدنگ

هر زمانی همی رسد مددش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه