بگشای ز رخ نقاب دیدار
تا نگذرد از درت خریدار
این پرده که بر درست بردر
وین سایه که بر سرست بردار
گفتی: بنشین که من بیایم
بنشینم و نیستی تو آن یار
کز یاری من نیایدت ننگ
وز صحبت من نباشدت عار
زین قاعده و خلاف بگذر
و آن داعیه در غلاف بگذار
تا کی باشیم پست بر در؟
وز هجر تو کرده رخ به دیوار
هر کس به حساب تار و پودست
ما با سخن تو در شب تار
پنداشتمت که: مهربانی
و آن نیز خیال بود و پندار
سر در سر کار عشق کردیم
و اگه نشدی، زهی سر و کار؟
هر لحظه مکن بکشتنم زور
هر روز مکن بهشتنم زار
یا آن دل برده باز پس ده
یا این تن مرده نیز بگذار
مپسند که از فراق رویت
فریاد برآرم اوحدیوار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از معشوق خود میخواهد که پرده را کنار بزند و خود را نشان دهد تا او بتواند عشق و دلتنگیاش را ابراز کند. شاعر به این نکته اشاره میکند که بیوجودی معشوق، او به شدت در عذاب است. او از ننگ کمک و یاریاش نسبت به معشوق ابراز تاسف میکند و از او میخواهد که برای همیشه از این قاعده و دلخوشیهای بیمورد بگذرد. شاعر به عشقش نسبت به معشوق اشاره میکند و از او میخواهد که یا دلش را به او بازگرداند یا او را به حال خود واگذارد. در نهایت، شاعر بیان میکند که فراق معشوق برایش تحملناپذیر است و او را به فریاد میآورد.
هوش مصنوعی: چهرهات را از پرده کنار بزن تا مشتری بهراحتی از در تو عبور کند.
هوش مصنوعی: این پردهای که بر در قرار دارد و این سایه که بر سر است، آنها را کنار بزن.
هوش مصنوعی: تو گفتی: بنشین تا من بیایم و بنشینم، اما تو یارت نیستی.
هوش مصنوعی: اگر یاری من به تو نرسد، برایت شرمندهکننده نیست و از همراهی با من نباید احساس خجالت کنی.
هوش مصنوعی: از این اصول و مخالفات عبور کن و آن ادعای خود را در درون محدودیتها نگهدار.
هوش مصنوعی: چقدر باید در انتظار بمانیم و خود را در جایگاهی پایین قرار دهیم؟ و از دوری تو به دیوار خیره شدهایم.
هوش مصنوعی: هر فردی بر اساس ویژگیها و خصوصیات خود، ما را قضاوت میکند و در این میان، گفتار تو در شب تاریکی برایشان تاثیرگذار است.
هوش مصنوعی: من فکر میکردم که تو انسان مهربانی هستی، اما آن نیز فقط یک خیال و توهم بود.
هوش مصنوعی: ما تمام تلاش و زندگیمان را در عشق گذاشتیم و اگر تو نتوانستی به ما بپیوندی، چیزی از ما کم نمیشود.
هوش مصنوعی: هر لحظه به من آسیب نزن و هر روز باعث نمیشوی که به حال زار بیفتم.
هوش مصنوعی: یا آن دل که از من گرفتهای را به من برگردان، یا این بدن بیروح و مردهام را هم به حال خود رها کن.
هوش مصنوعی: نپسند که از دوری چهرهات شکایتی کنم، مثل اوحدی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اول دل برده باز پس ده
تا دست بدارمت ز فتراک
همین شعر » بیت ۱۱
یا آن دل برده باز پس ده
یا این تن مرده نیز بگذار
فدای آن قد و زلفش که گویی
فرو هشته است از شمشاد شمشار
آن طره مشکریز دلدار
کرده است مرا به غم گرفتار
گر بنده به خدمتت نیامد
زو منت بی شمار میدار
ور یک دو سه روز کرد تقصیر
در خدمت تو عبث مپندار
زیرا که تو کعبه جلالی
[...]
عاجز شدم از گرانی بار
طاقت نه چگونه باشد این کار
بردار صراحیی ز خمار
بربند به روی خرقه زنار
با دردکشان دردپیشه
بنشین و دمی مباش هشیار
یا پیش هوا به سجده درشو
[...]
بر هر ذره ای که در جهانست
منت دارد هزار خروار
بی دفتر ملک او زمانه
از پشت شکم کند چو طومار
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.