گنجور

 
عطار

بردار صراحیی ز خمار

بربند به روی خرقه زنار

با دردکشان دردپیشه

بنشین و دمی مباش هشیار

یا پیش هوا به سجده درشو

یا بند هوا ز پای بردار

تا چند نهان کنی به تلبیس

این دین مزورت ز اغیار

تا کی ز مذبذبین بوی تو

یک لحظه نخفته و نه بیدار

گر زن صفتی به کوی سر نه

ور مرد رهی درآی در کار

سر در نه و هرچه بایدت کن

گه کعبه مجوی و گاه خمار

چون سیر شدی ز هرزه کاری

آنگاه به دین درآی یکبار

گه آیی و گاه بازگردی

این نیست نشان مرد دین‌دار

چیزی که صلاح تو در آن است

بنیوش که با تو گفت عطار

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۳۸۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
لبیبی

فدای آن قد و زلفش که گویی

فرو هشته است از شمشاد شمشار

آن طره مشکریز دلدار

کرده است مرا به غم گرفتار

انوری

گر بنده به خدمتت نیامد

زو منت بی شمار می‌دار

ور یک دو سه روز کرد تقصیر

در خدمت تو عبث مپندار

زیرا که تو کعبه جلالی

[...]

عطار

ای عشق تو کیمیای اسرار

سیمرغ هوای تو جگرخوار

سودای تو بحر آتشین موج

اندوه تو ابر تند خون‌بار

در پرتو آفتاب رویت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
ظهیری سمرقندی

بر هر ذره ای که در جهانست

منت دارد هزار خروار

بی دفتر ملک او زمانه

از پشت شکم کند چو طومار

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه