ترکم به خنده چون دهن تنگ باز کرد
دل را لبش ز تنگ شکر بینیاز کرد
کافر، که رخ ز قبله بپیچیده بود و سر
چون قامتش بدید به رغبت نماز کرد
ای دلبری که عارض چون آفتاب تو
بر مشتری کرشمه و بر ماه ناز کرد
از درد دل چو مار بپیچید سالها
هر بیدلی، که عقرب زلف تو گاز کرد
با صورت خیال تو دل خلوتی گزید
وانگه بر وی این دگران در فراز کرد
پیوسته من ز عشق حذر کردمی، کنون
آن چشمهای شوخ مرا عشقباز کرد
کوتاه گشته بود ز من دست حادثات
زلف تو کار بر من مسکین دراز کرد
رفتی، پی تو پردهٔ خلقی دریده شد
این پرده بین، که بار فراق تو ساز کرد
پنهان بر اوحدی زدهای تیر چشم مست
نتوان ز پیش زخم چنین احتراز کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و از تأثیر عمیق او بر دل و جان عاشق سخن میگوید. او توضیح میدهد که چگونه لبان معشوق با شیرینیاش دلش را تسخیر کرده و چگونه زیبایی چهرهاش باعث میشود که حتی کافرانی که به قبله پشت کردهاند، به طرف او بگروند و نماز بخوانند. عشق به این دلبری باعث شده که حتی دردهای گذشته را فراموش کند و زخمهای دل را تحمل کند. شاعر در نهایت احساس میکند که هیچ راهی برای فرار از این عشق و تأثیر آن بر زندگیاش وجود ندارد و در پرده فراق معشوق در عذاب است.
هوش مصنوعی: ترک گفتن او به خنده دل را شاد کرد و هنگامی که لبانش را گشود، شیرینی کلامش باعث شد که دل از نیاز و اضطراب رها شود.
هوش مصنوعی: مردی که به سمت قبله اشاره نکرده بود و وقتی قد بلندش را دید، با میل و رغبت به نماز ایستاد.
هوش مصنوعی: ای محبوبی که چهرهات مانند آفتاب میدرخشد، بر ستاره مشتری (زیباترین) جلوه میکنی و به ماه هم ناز و کرشمه میکنی.
هوش مصنوعی: سالهاست که از درد دل میپیچم و در عذاب هستم، زیرا زلف تو همچون عقربی به من آسیب رسانده است.
هوش مصنوعی: به خاطر تصویر تو، دلم به تنهایی پناه برد و سپس بر او دیگران را سرزنش کرد.
هوش مصنوعی: مدتی از عشق دوری کردم، اما اکنون این چشمهای بازیگوش مرا به عشق دعوت میکنند.
هوش مصنوعی: دست بلا و مشکلات از من کوتاه شده بود، اما زلف تو باعث شد که من، مسکین و بیچاره، دوباره به دردسر بیفتم.
هوش مصنوعی: وقتی که تو رفتی، پردهای که میان مردم بود، دیگر نگهداری نشد و شکسته شد. حالا این پرده را ببین که چطور درد جدایی تو را به نمایش گذاشته است.
هوش مصنوعی: چشمان معشوق همچون تیرهایی از عشق به دل فرو رفتهاند و نمیتوان از زخمی که از این تیرها بر دل نشسته است، دوری جست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کس که بر امیر در مرگ باز کرد
بر خویشتن نگر نتواند فراز کرد
آن بت که بر دلم در شادی فرازکرد
یک باره بر دلم دری ز مهر باز کرد
زلف جو سام بر دل مسکین من فکند
تا بر دلم جهان در خورشید باز کرد
بیخواب کرد چشم دلم در فراق خویش
[...]
تا بر دل من آن بت طناز ناز کرد
صد در ز ناز بر دل من باز باز کرد
تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد
دل را به عشق خویش ز جان بی نیاز کرد
دل از شراب عشق چو بر خویشتن فتاد
از جان بشست دست و به جانان دراز کرد
فریاد برکشید چو مست از شراب عشق
[...]
چشمت به سعی غمزه در فتنه باز کرد
زلفت به ظلم دست تطاول دراز کرد
محمود را چه جرم که شد پای بند عشق
آن فتنه ها همه سر زلف ایاز کرد
گویند ناز پر بېرة مهر و عشق من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.