عاشق شدم به ان بت عیار چون کنم
صَعب است کار چارهٔ این کار چون کنم
در عمر خویش باختهام عشق چند بار
هر بار صبر داشتم این بار چون کنم
دل را به بند عشق گرفتار کردهام
جان را به دست هجر گرفتار چون کنم
گوید مرا که در غم و تیمار صبر کن
بیهوده صبر در غم و تیمار چون کنم
گر گیرم آن دو زلف و بگیرم مُکابره
تدبیر آن عقیق شَکّربار چون کنم
جان است و دیده آن بت خورشید رخ مرا
با جان دیده وحشت و آزار چون کنم
چون آسمان فکند مرا در بلای او
با آسمان خصومت و پیکار چون کنم
گیرم کنم ز غمزهٔ غمّار او حذر
با آن بریده طرهٔ طرار چون کنم
شرح بلای آن بت ز اندازه درگذشت
این شرح پیش سید احرار چون کنم
فرخنده مَجد ملک و پسندیده شمس دین
دارندهٔ زمان و فروزندهٔ زمین
از عشق روی دوست مرا خواب و خور نماند
بی او قرار و صبرم از این بیشتر نماند
روشن همی نبینم بی روی او جهان
گویی به دیدگان من اندر بصر نماند
خونِ جگر ز دیده بپالود آنچه بود
پرخون بماند دیده و خون جگر نماند
در روزگار وصل مرا بود سیم و زر
چون هر دو خرج کردم چیز دگر نماند
هجر آمد و ز اشک رخم کرد سیم و زر
آگاه شد مگر که مرا سیم و زر نماند
از عشق آن دهان که سخن هست از او اثر
گشتم چنان که جز سخن از من اثر نماند
زرّین یکی خیالم و اندر دو چشم من
الا خیال آن صنمِ سیم بر نماند
فریاد از آن نگار که از عشق او مرا
جز رنجِ دل ذخیره و جز دردِ سر نماند
گر بیهنر بماند دلم در فراق او
اندر مدیح صدر اجل بیهنر نماند
فرخنده مَجْد ملک و پسندیده شمس دین
دارندهٔ زمان و فروزندهٔ زمین
آن بت که بر دلم در شادی فرازکرد
یک باره بر دلم دری ز مهر باز کرد
زلف جو سام بر دل مسکین من فکند
تا بر دلم جهان در خورشید باز کرد
بیخواب کرد چشم دلم در فراق خویش
تا از خیال خویش مرا بینیاز کرد
رفتم به مسجد از پی او تا دعا کنم
مؤذّن ز چشم من در مسجد فراز کرد
گفتی همی خراب کند او به چشم خویش
هر مسجدی که خلق درو در نماز کرد
آن شب چه بود یا رب کان ماهروی من
با من به خلوت اندر تا روز راز کرد
عذرش به جان شنیدم هر گه که عذر خواست
نازش به جان خریدم هرگه که ناز کرد
پنداشتم که دوستی او حقیقت است
چون صبح بردمید حقیقت مجاز کرد
کوتاه کرد دست مرا از دو زلف خویش
تا چون دو زلف خویش مرا شب دراز کرد
زان ماه دلنواز چو نومید شد دلم
آهنگ مدح مِهتر کِهتر نواز کرد
فرخنده مجد ملک و پسندیده شمس دین
دارندهٔ زمان و فروزندهٔ زمین
جانا امید من ز دل و جان بریده گیر
هرچ آن بتر مرا ز فراق تو دیده گیر
پنهان زخلق جامهٔ صبرم دریده شد
در پیش خلق پردهٔ رازم دریده گیر
شخصم ز فُرقت تو چو زر کشیده شد
مویم ز حسرت تو چو سیم کشیده گیر
بیچشم تو چو چشم تو بختم غنوده شد
بیزلف تو چو زلف تو قدم خمیده گیر
از آتش دلم به ثریا رسید تف
از آب چشم من به ثَری نم رسیده گیر
ای آهوی لطیف رمیده ز دام من
بیروی تو روان ز تن من رمیده گیر
گر وصل تو چو برق است از من گذشته دان
ور هجر تو چو با دست آخر وزیده گیر
برخاسته است فتنهٔ عشق تو از جهان
فتنه نشستهگیر و جهان آرمیدهگیر
تا بس نه دیر قصهٔ ما داستان شود
صدر زمانه قصّهٔ ما را شنیده گیر
فرخنده مجد ملک و پسندیده شمس دین
دارندهٔ زمان و فروزندهٔ زمین
ملکِ زمین مُسَخَّر فرمان او شدست
دور فلک متابع پیمان او شدست
تارای او شدست نگهبان ملک شاه
حفظ خدای عرش نگهبان او شدست
حق روشن از طریقت و آیین او شدست
دین نافذ از عقیدت و ایمان او شدست
رای بشر به نقطهٔ اقبال شهریار
بر دایره است و دایره دوران او شدست
جان نبی و حیدر و زهرا و سِیِّدین
اندر بهشت شاکر احسانِ او شدست
چون جان او موافق آل پیمبرست
جان موافقان همه در جان او شدست
آنکسکه دست او گهر افشاند در سَخا
محتاجِ خامهٔ گهر افشان او شدست
بی وحی هست در دل او وهم انبیا
تدبیر و رای معجز بُرهان او شدست
وانکس که اهل عقل گزارند خدمتش
خدمتگزارِ حاجب و دربان او شدست
وانکسکه گفتهاند مر او را ثنا و مدح
امروز مدح گوی و ثناخوان او شدست
او هست نایب نبی اندر شعار شرع
وین شاعر قدیمی حَسّان او شدست
فرخنده مجد ملک و پسندیده شمس دین
دارندهٔ زمان و فروزندهٔ زمین
بوالفضل کز فضایل او ملک نام یافت
اسعد که از سعادت او بخت کام یافت
آن صاحبی که پیش خدای و خدایگان
از اعتقاد پاک قبولی تمام یافت
تا او به کار دولت و ملت بایستاد
ملت گرفت رونق و دولت نظام یافت
دهری چو اسب توسن بیزین و بیلگام
آهسته شد به عدلش وزین و لگام یافت
چون بر دوام بود به هر شهر خیر او
از شهریار منزلت او بر دوام یافت
گر مهتران به دنیا یابند احتشام
دنیا به دین و دانش او احتشام یافت
بس کس که او به جهد همی نام و نان نیافت
بیجهد در برستش او نان و نام یافت
یابد سلامت از حَدَثان هرکه بامداد
بر وی سلام کرد و جواب سلام یافت
در عالم ار امام اُمَم خوانمش رواست
کاو را زمانه در همه عالم امام یافت
در وصف روزگارش و در نَعت دولتش
دست و زبان و خاطر مداح کام یافت
فرخنده مجد ملک و پسندید شمس دین
دارندهٔ زمان و فروزندهٔ زمین
ای مهتری که هم حَسَب و هم نَسَب تو راست
روشن دوگوهر از نسب و از حسب توراست
موروث یافتی شرف از گوهر نسب
وز گوهر حسب شرف مکتسب تو راست
در ملک خسرو عرب و خسرو عجم
رسم عجم تو داری و لفظ عرب توراست
فتنه است بر جمال وکمال فریشته
تا با جمال عقال کمال ادب توراست
تا شب به هیچ وقت موافق به روز نیست
زیر قلم موافقت روز و شب توراست
بر روی روز بوالعجبیها کند ز شب
در کار روز و شب قلم بُوالعَجَب توراست
در روزگار اگر دل دنیا طلب بسی است
از خلق روزگار دل دینطلب توراست
چونانکه هست خیر تو بی روی و بیریا
جود و سخای بیسبب و بیسلب توراست
بر دهر واقفی تو به اندیشه و ضمیر
اندیشهٔ شگفت و ضمیر عجب توراست
دین از تو هست خرم و ملک از تو هست شاد
زیرا که از خلیفه و سلطان لقب تو راست
فرخنده مَجدْ مُلْک و پسندیده شمس دین
دارنده زمان و فروزندهٔ زمین
اقبال تو به عالم عِلوی عَلَم کشید
وز فخر بر صحیفهٔ دولت رقم کشید
تا برگرفت زیر قلم ملک شهریار
بر نام بدسگالَش گردون قلم کشید
وقتی که بحر فتنه برآشفت وموج زد
دستت نهنگوار عدو را به دم کشید
چون از وجود خصمان تشویش ملک بود
تقدیر بر سر همه خط عدم کشید
هرکس به جهد و عجز ز خصمتکشید رنج
او از خَدَمکشید و به فضل و کرمکشید
دلها ز رنج و فتنه پراکنده گشته بود
تدبیر و رای تو همه دلها به هم کشید
درگاه شاه بیت حرمکرد و خلق را
از هر وطن به خدمت بیتالحَرم کشید
بنمود مردی عرب و رادی عجم
بگشاد دست و شغل عرب در عجم کشید
از دولت و سعادت او شادمانه شد
آن کس که او نُحوست ایّامِ غم کشید
آسوده شد عراق و خراسان به عدل او
وانکس که در عراق و خراسان ستم کشید
فرخنده مَجد مُلک و پسندیده شمس دین
دارندهٔ زمان و فروزندهٔ زمین
ای مجد ملک سلطان روزت خجسته باد
دست اجل ز من دامن عمرت گسسته باد
شخصی که یُمن و یسر ز تأیید او بود
همواره بر یَمین و یَسارت نشسته باد
بادی که از رضای خدایش بود نصیب
آن باد بر درخت بقای تو جسته باد
آبی که مشتری کشد از چشمهٔ حیات
روی موافق توبرآن آب شسته باد
تیری که برکشد زُحَل از جعبهٔ اجل
چشم منافق تو بدان تیر خسته باد
هر کس که در وفای تو سوگند بشکند
پشت و دلش به زخم حوادث شکسته باد
بر ما در سعادت و شادی گشادهای
بر تو در نحوست و اندوه بسته باد
تا شاخ سرو رسته بُوَد در میان باغ
سرو هنر ز باغ معالیت رسته باد
تا زلف دوست را به بنفشه صفت کنند
همواره زان بنفشه به دست تو دسته باد
تا در جهان بهار و خزان را کنند وصف
جشن بهار و جشن خزانت خجسته باد
فرخنده مَجد مُلک و پسندیده شمس دین
دارندهٔ زمان و فروزندهٔ زمین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلدادگی خود به یک معشوق سخن میگوید. او از درد و رنجی که در اثر جدایی و هجران عشق خود متحمل شده یاد میکند و ابراز میکند که در زندگیاش بارها در عشق باخته، اما هنوز نتوانسته به صبر و تسلیم در برابر این عشق ادامه دهد. شاعر در یک طرف به زیباییهای معشوق اشاره میکند و در طرف دیگر از بیقراری و غم و اندوهی که از فراق او دارد، سخن میگوید.
او از درون دل خود مینالد و میگوید که بدون عشق او، هیچ چیز در زندگیاش معنا ندارد. به همین دلیل به عبادت و دعا روی میآورد، تا بلکه در طلب وصال معشوقش باشد. در نهایت، شاعر به ستایش از شخصیتی میپردازد که در دین و دنیا مقام و منزلتی دارد و او را منبع خیر و برکت میداند.
این شعر در نهایت به پیوند عشق و دین اشاره دارد و عشق به معشوق را بهعنوان کانالی برای نزدیک شدن به حقیقت و معنای زندگی در نظر میگیرد.
هوش مصنوعی: عاشق آن معشوق زیبا و دلربا شدم، اما چطور میتوانم بر این عشق غلبه کنم؟ این کار بسیار دشوار است و نمیدانم چه کار کنم تا به آن رسیدگی کنم.
هوش مصنوعی: در طول زندگیام بارها در عشق شکست خوردهام. هر بار صبر و شکیبایی داشتهام، اما نمیدانم این بار چه باید بکنم.
هوش مصنوعی: دل را در دام عشق گرفتار کردهام و جانم به دست جدایی اسیر است؛ حال چگونه باید این وضع را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: میگوید که در این حالت غم و پریشانی صبر کن، اما من نمیدانم چگونه باید در غم و ناراحتی بیهوده صبر کنم.
هوش مصنوعی: اگر بتوانم دو زلف تو را بگیرم و تدبیر آن سنگ قیمتی را در دستانم داشته باشم، چه کنم؟
هوش مصنوعی: دل من و چشمانم به زیباییهای آن معشوقهی همچون خورشید خیره شده است، اما الآن با این عشق و زیبایی که دارم، چگونه میتوانم از خشم و رنج و وحشتی که در دل دارم، رهایی پیدا کنم؟
هوش مصنوعی: وقتی که آسمان مرا به زحمت و سختی او پرتاب کرده، چگونه میتوانم با آسمان دشمنی و مبارزه کنم؟
هوش مصنوعی: بگذارید از نگاه او که هزار درد و غم را ایجاد میکند دوری کنم، اما چگونه میتوانم از این موهای زیبا و جذاب او چشمپوشی کنم؟
هوش مصنوعی: عذابی که به خاطر آن معشوق به من رسیده، از حد و اندازه فراتر رفته است. حالا چگونه میتوانم این درد و رنج را برای سید احرار توضیح دهم؟
هوش مصنوعی: این شخص فرخنده و خوشبخت است و همچون خورشید دین، بر همهی زمانها و زمین نور میافشاند.
هوش مصنوعی: از عشق به چهره محبوب، خواب و خوراک از من گرفته شده و بدون او هیچ آرامش و صبری برایم باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: من بدون حضور او هیچ چیز را روشن نمیبینم، انگار که جهان در چشمان من محو شده است و دیگر چیزی نمیبینم.
هوش مصنوعی: چشمها به خاطر غم و درد بسیار، پر از اشک و اندوه شدهاند، اما به مرور زمان اشکها خشک میشوند و آن درد و رنج در دل باقی میماند.
هوش مصنوعی: در زمانهای خوبی که در کنار محبوبم بودم، ثروت و داراییام را صرف کردم و حالا چیزی برایم نمانده است.
هوش مصنوعی: فراق و دوری باعث شد که اشکهایم مانند نقره و طلا بر چهرهام بنشیند. آیا کسی از این موضوع باخبر شد، در حالی که برای من دیگر نه نقرهای مانده و نه طلا؟
هوش مصنوعی: از عشق آن کسی که حرفهایش اثر بگذارند، به گونهای شدم که دیگر هیچ نشانی از خودم نمانده است جز کلمات.
هوش مصنوعی: در ذهنم تصویری زرین وجود دارد و در دو چشم من جز تصویر آن معشوق نقرهای باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: از عشق آن محبوب، تنها رنج دل و درد سر برایم باقی مانده است و جز این هیچ چیز ندارم که بگویم.
هوش مصنوعی: اگر دلم در دوری او بیهنر بماند، در ستایش مرگ هم بیهنر نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: سلطنتی شاداب و ستوده، و دین را با درخشش نور خود روشن کرده است، که زمان را به خود میسپارد و زمین را نورانی میکند.
هوش مصنوعی: آن موجودی که باعث خوشحالی من شده بود، ناگهان در دل من در را به روی محبت گشود.
هوش مصنوعی: موی زیبای یار بر دل بینوایم افتاد و به واسطه آن، دلم نورانی و روشن شد.
هوش مصنوعی: چشم دلم به خاطر دوریات بیخوابم کرد، تا اینکه از خیال تو مرا بینیاز کرد.
هوش مصنوعی: به مساجد رفتم تا از خدا درخواست کنم، اما مؤذّن به من نگاهی انداخت که نشان دهنده رنج و نگرانی من بود.
هوش مصنوعی: تو گفتی که او با چشمان خود هر معبدی را خراب میکند، هر معبدی که مردم در آن به نماز ایستادهاند.
هوش مصنوعی: در آن شب چه اتفاقی افتاد که محبوب من به صورت پنهانی با من صحبت کرد و رازهای دلش را تا صبح برایم فاش کرد.
هوش مصنوعی: هر بار که او عذرخواهی کرد، من به احترامش گوش دادم و هر بار که لحن ناز و فاخری به خود گرفت، عاشقانه به او محبت کردم.
هوش مصنوعی: فکر میکردم دوستی او واقعی و صادقانه است، اما وقتی صبح بیدار شدم، فهمیدم که آن دوستی تنها یک ظاهر و توهم بوده است.
هوش مصنوعی: دست مرا از زلفهایش کوتاه کرد تا همانطور که زلفهایش شب را طولانی میکند، من هم در این شب تاریک احساس طولانی بودن کنم.
هوش مصنوعی: دلم از آن ماه زیبا ناامید شد، اما به سمت ستایش کسی که نوازشگر است، رو آورد.
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف شخصیتی بزرگ و برجسته میپردازد که دارای مقام و منزلت بالایی است. او همچنین به عنوان شخصیت نورانی و روشنیبخشی در زمان و زمین شناخته میشود. به طور کلی، این شخص نمادی از موفقیت و محبوبیت در جامعه است.
هوش مصنوعی: ای جانا، من به تو امید دارم؛ تمام درد و رنجهای قلب و جانم را فراموش کن و هر آنچه به خاطر دوری تو، باعث غم و اندوه من شده است، به خاطر عشق و محبت خودت در نظر بگیر.
هوش مصنوعی: در جلوی مردم، لباس صبرم بهطور مخفیانه تکهتکه شد و رازم بهطور ناخواسته فاش گردید.
هوش مصنوعی: من از دوری تو به حالتی مانند طلا درآمدهام و موهایم از حسرت تو به صورت نقرهای کشیده و رنجور شدهاند.
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، چشمان من خوابشان برده و بیحضور گیسوانت، قدمهایم خم شده است.
هوش مصنوعی: از دل آتشین من، بخار و دود به آسمان رفته، اما از اشکهای من هیچ رطوبتی به زمین نرسیده است.
هوش مصنوعی: ای آهوی نازنین که از دام من فرار کردهای، بدون حضور تو، جانم از تنم جدا شده است. خواهش میکنم مرا دوباره به خودت جذب کن.
هوش مصنوعی: اگر وصال تو سریع و ناگهانی است، بر من گذشت تو را میدانم؛ اما اگر جداییات مانند باد آخرین لحظه وزیده میشود، باید به آن بپردازم.
هوش مصنوعی: آشفتگی و مشکلات ناشی از عشق تو همه جا را پر کرده است، پس خودت را بگیر و به آرامش برگرد.
هوش مصنوعی: حالا که داستان ما هنوز مطرح نشده، شاید در آینده به داستانی معروف تبدیل شود. بنابراین بهتر است که اکنون به این قصه گوش دهیم.
هوش مصنوعی: این بیت از کسی یاد میکند که دارای مقام و محبوبیت ویژهای است، و به عنوان یک شخصیت برجسته در زمان خود شناخته میشود. او همچنین به عنوان منبع نور و روشنی برای زمین و مردم خود معرفی شده است. در واقع، این شخص نماینده خوشبختی و افتخار در جامعه خود است.
هوش مصنوعی: سلطان زمین تحت فرمان او قرار گرفته و گردونهی آسمان هم به پیروی از قرار او درآمده است.
هوش مصنوعی: نگهبانی از پادشاهی او به عهده ستارههاست و محافظت از عرش الهی به عهده خداوند است.
هوش مصنوعی: حقیقت به وسیله روش و آیین او مشخص شده و دین به خاطر اعتقاد و ایمان او به طور عمیق و مؤثر به درک ما رسیده است.
هوش مصنوعی: اندیشه و نظر انسان به اوج و برتری شهریار میرسد و این برتری به دورانی مربوط میشود که او در آن قرار دارد.
هوش مصنوعی: روح پیامبر، علی، زهرا و دو سید بزرگوار در بهشت به خاطر نعمتهای او سپاسگزار شدهاند.
هوش مصنوعی: چون روح او با اهل بیت پیامبر هماهنگ است، روح دوستان او نیز در روح او جمع شده است.
هوش مصنوعی: کسی که در generosity و بخشندگی خود با بخشیدن ارزشها و نعمتها درخشید، حالا خود به قلم و کلمات آن بخشنده نیاز دارد.
هوش مصنوعی: در دل او، که از وحی بیبهره است، افکار پیامبران و تدابیر آنها به طور خیال و ذهنی وجود دارد. قدرت اعجاز و برهان او، از این تفکرات نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: کسی که به دانش و خرد بها بدهد، در واقع خدمتکار و دربان آن شخصیت بزرگ میشود.
هوش مصنوعی: کسی که در گذشته دربارهاش گفتهاند ستایش و تعریف میکنید، امروز خود اوست که در حال ستایش و تعریف کردن است.
هوش مصنوعی: او نماینده پیامبر در پیروی از اصول دین است و این شاعر قدیمی، حسان، به این مقام دست یافته است.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی عالی و برجسته اشاره دارد که در زمان خود مقام و منزلت بالایی دارد. او به مانند خورشید درخشان، زمین را روشن میکند و نمایندهٔ دین و ارزشهای والای انسانی است. زندگی و کارهای او به دیگران نیکی و برکت میبخشند.
هوش مصنوعی: بوالفضل به خاطر ویژگیهای برجستهاش به مقام و نامی بزرگ رسید، و بهواسطهی خوشبختی او، بختها به موفقیت دست یافتند.
هوش مصنوعی: کسی که با ایمان خالص خود در پیش خدا و بزرگان الهی مورد پذیرش قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: وقتی او برای بهبود اوضاع کشور و مردم تلاش کرد، ملت به رونق رسید و دولت به سامان آمد.
هوش مصنوعی: زمانه مانند اسب وحشی است که بدون زین و لگام آرام گرفته، بهسبب عدالتش کنترل و نظام پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی که خوبی و benevolence او در هر شهر پایدار باشد، موقعیت او در نظر مردم دائمی و محترم خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر بزرگان و سرآمدان دنیا به ثروت و مقام دست یابند، احترام و منزلت دنیا به وسیله دین و علم او نیز به دست میآید.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد تلاش میکنند تا نام و نان کسب کنند، اما موفق نمیشوند. در مقابل، برخی بدون تلاش خاصی به نام و نان میرسند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در صبح به دیگران سلام کند و پاسخ سلامش را بگیرد، از بدیها و مشکلات در امان خواهد ماند.
هوش مصنوعی: در دنیا اگر کسی را امام و پیشوای تمام ملتها بخوانم، این کار درست است، زیرا اوست که زمانه در همه جا او را پیشوا میداند.
هوش مصنوعی: او در توصیف دوران خود و ستایش از حکومتش، توانسته است با دست، زبان و فکرش به موفقیت و کامیابی برسد.
هوش مصنوعی: این بیت به ستایش و بزرگداشت شخصیتی مهم و برجسته اشاره دارد که نماد خوشبختی و موفقیت است. او در میان مردم محبوبیت دارد و همچون خورشیدی درخشان، زندگی و زمین را روشن میکند.
هوش مصنوعی: ای بزرگمردی که هم از لحاظ خانواده و هم از نظر نسب، مقام والا و روشنی داری. دو ویژگی ارزشمند از نسب (اجداد) و حسب (اخلاق و شخصیت) در تو به وضوح پیداست.
هوش مصنوعی: تو از نسل و خانوادهای با شرافت به دنیا آمدهای و این شرافت، هم از اصل و نسب تو سرچشمه میگیرد و هم از ویژگیهای شخصیای که خودت به دست آوردهای.
هوش مصنوعی: در سرزمین پادشاهان عرب و پادشاهان عجم، تو ویژگیهای عجم را داری و سخن به زبان عربی میگویی.
هوش مصنوعی: جمال و زیبایی فرشتهای است که در آن فتنهای وجود دارد، تا با زیبایی و کمال ادب تو مرتبط شود و خود را بهتر نشان دهد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که شب با روز همخوانی ندارد، زیر دامان این همخوانی، روز و شب فقط متعلق به تو هستند.
هوش مصنوعی: در روزهای شگفتانگیز، کارهای شب در دنیای روز و شب در حال انجام است و این کارها برای توست.
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا دلهای زیادی به دنبال دنیا و مادیات هستند، اما دلهایی هم وجود دارند که به دنبال دین و معنویت هستند، و این دلهای دینطلب متعلق به تو است.
هوش مصنوعی: خیر و خوبی تو به دور از خودخواهی و نمایش است؛ بخشش و سخاوت تو بیدلیل و بدون توقع است.
هوش مصنوعی: به زمانه آگاهی داری و افکار تو پر از شگفتی و حیرت است.
هوش مصنوعی: دین به خاطر تو سرزنده و خوشحال است و مملکت نیز از تو شاد و راضی میباشد، چون تو لقب خلیفه و سلطان را داری.
هوش مصنوعی: این بیت به تمجید و ستایش از فردی اشاره دارد که دارای مقام والایی است و در زمان خود به عنوان یک شخصیت برجسته و تاثیرگذار شناخته میشود. او نه تنها ملتی را زیر پرچم خود رهبری میکند، بلکه نور و روشنیبخش زمین نیز هست. این فرد از دیدگاه مردم مورد پسند و احترام قرار دارد.
هوش مصنوعی: تو به اوج و کمالی رسیدی که به دنیای فرشتگان تعلق پیدا کردی و با این افتخار، نامی در تاریخ و سرنوشت جامعه به ثبت رساندی.
هوش مصنوعی: زمانی که قلم پادشاه بر نام بدخوی او دستخط زد، آسمان هم به نوعی بر این نام خط کشید.
هوش مصنوعی: وقتی که اوضاع به شدت به هم ریخت و مشکلات بالا گرفت، تو مانند نهنگ با قدرت و قاطعیت از پس دشمن برآمدی و او را در دامن خود فرو بردی.
هوش مصنوعی: زمانی که نگرانیهایی از جانب دشمنان وجود داشت، تقدیر به تمامی افراد نشان داد که سرنوشتشان بر روی خط ناپدیدی نوشته شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که با تلاش و ناتوانی از دشمنیها دوری جسته، رنج و زحمات او به خاطر خدمت به دیگران و از روی لطف و کرم اوست.
هوش مصنوعی: دلها به خاطر رنج و مشکلات دچار پراکندگی و بینظمی شده بودند، ولی تدبیر و فکر تو توانست همه دلها را دوباره گرد هم بیاورد.
هوش مصنوعی: شاه در ورودی حرم جایگاهی را فراهم کرد و مردم را از هر نقطهای به خدمت در آن مکان مقدس دعوت کرد.
هوش مصنوعی: مردی عرب به نمایش درآمد و مردی عجم نیز با او بوده است. مرد عرب دستش را گشود و ویژگیهای عربیاش را در سرزمین عجمی نشان داد.
هوش مصنوعی: کسی که در دشواریها و روزهای غمگین زندگی خود را تحمل کرده، حالا به خاطر موفقیت و خوشبختیاش شاد و خوشحال است.
هوش مصنوعی: عراق و خراسان به خاطر عدالت او آرامش پیدا کردند و آن کس که در این سرزمینها مورد ظلم و ستم قرار گرفت.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی شخصیتی بزرگ و محترم صحبت میکند که مقام و جایگاه بالایی در جامعه دارد. او به عنوان نمادی از دین و روشنی در عصر خود شناخته میشود و تأثیر مثبتی بر زمین و مردم دارد.
هوش مصنوعی: ای نیک بخت، روز تو مبارک باشد و کاش خداوند سرنوشت تو را از گزند زمانه دور نگه دارد و عمرت همیشه پایدار بماند.
هوش مصنوعی: شخصی که از حمایت و تأیید او بهرهمند است، همیشه در حال آرامش و نعمت خواهد بود.
هوش مصنوعی: بادی که به خاطر خوشنودی خدا وزیده، به درخت تو برکت و بقای بیشتری میدهد.
هوش مصنوعی: آبی که سیاره مشتری از چشمهٔ حیات میکشد، میخواهد تو به گونهای باشد که آن آب به دلت نفوذ کند و به تو خوش بگذرد.
هوش مصنوعی: چشم تزویر تو از تیر زحل، که در جعبهٔ مرگ نهفته است، خسته میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که در وفاداری به تو خیانت کند، باید بداند که زندگیاش با درد و رنج مواجه خواهد شد.
هوش مصنوعی: در زندگی ما خوشبختی و شادی برقرار است، و برای تو غم و ناراحتی وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دل باغ، درخت سروی وجود دارد، هنر تو نیز مانند آن سرو باید شکوفا و بارور باشد.
هوش مصنوعی: برای اینکه زلف دوست را مانند گل بنفشه توصیف کنند، همیشه به خاطر داشته باش که این بنفشه به دست تو دستهای از باد است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دنیا فصل بهار و پاییز وجود دارد، جشنهای بهار و پاییز وصف و یادآوری شوند و این جشنها همیشه خوشخبر و باشادابی باشند.
هوش مصنوعی: بسیار خوشحال و سرافراز است که این سرزمین تحت فرمان کسی است که دین را پاس میدارد و همچون خورشید، نور و روشنی را به همه جا میتاباند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.