بیا، که دیدن رویت مبارکست صباح
بیا، که زنده به بوی تو میشوند ارواح
تویی، که وصل تو هر درد را بود درمان
تویی، که نام تو هر بند را بود مفتاح
فروغ روی تو بر جان چنان تجلی کرد
که بر سواد شب تیره پرتو مصباح
به راستی که: نظیرت کجا به دست آرد؟
هزار سال گر آفاق طی کند سیاح
من از شریعت عشق تو دارم این فتوی
که: می پرستی و رندی و عاشقیست مباح
صلاح ما همه در گوشهٔ خراباتست
چرا ملامت ما میکنند اهل صلاح؟
سزد که: خار خورند از رخ تو گل رویان
که بلبلیست ترا همچو اوحدی مداح
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت محبوبهاش اشاره میکند و از تأثیر مثبت او بر روح و جان انسانها سخن میگوید. او بیان میکند که وصال محبوب، دردها را درمان میکند و نام او کلید مشکلات است. همچنین، شاعر به نورانی بودن چهره محبوبه و تأثیر آن در تاریکی شب اشاره میکند. او از عشق و رندی به عنوان اموری مجاز یاد میکند و میگوید که اهل صلاح نباید به مردم ملامت کنند. در نهایت، شاعر به زیبایی محبوبه و دوستی که به او اشاره میکند، اشاره دارد که مانند بلبل در مدح گل است.
هوش مصنوعی: بیا که دیدن چهرهات در صبحگاه نشانهی خوشیمنی است. بیا که روحها به عطر تو زنده میشوند.
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که پیوند با تو هر آلام و درد را تسکین میدهد و نام تو کلید هر قفلی است که میتواند مشکلات را باز کند.
هوش مصنوعی: نور چهره تو بر جانم چنان تابید که مانند نوری که از یک چراغ در تاریکی شب میتابد، روشنایی بخشید.
هوش مصنوعی: واقعاً کجا میتوان مانند تو را پیدا کرد؟ حتی اگر هزار سال هم سیاح در دنیا سفر کند.
هوش مصنوعی: من از قوانین عشق تو این را میدانم که پرستش، خوشگذرانی و شیدایی جایز است.
هوش مصنوعی: بهتر است که ما در کنار میخانه و در جوار عشق و محبت باشیم، اما چرا کسانی که خود را درستکار میدانند، ما را سرزنش میکنند؟
هوش مصنوعی: درست است که گلهای زیبا از چهرهات خار میخورند، چون بلبلها به خاطر تو همانند اوحدی شاعر و مداح احترام خاصی به تو دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی هوا را طواف و چرخ را مساح
که جسم تو ز بخارست و پرتو ز ریاح
اگر به صورت و ترکیب هستی از اجسام
چرا به بالا تازی ز پست چون ارواح
ز دوستی که تو داری همی پریدن را
[...]
همین که بانگ بر آید که فالق الصباح
غذای روح طلب کن بخواه کوزه راح
اگر جماد نیی جنبشی کن ای غافل
مباش کم ز وحوش و طیور وقت صباح
برای دفع مخالف گر اتفاق افتد
[...]
بنوش لعل مذاب از زمرّدین اقداح
ببین که جوهر روحست در قدح یا راح
خوشا بروی سمن عارضان سیم اندام
عقیق ناب مروّق ز سیمگون اقداح
بریز خون صراحی که در شریعت عشق
[...]
مشیر ملک و صلاح زمانه عزالدین
که هر چه هست به جز خدمت تو نیست صلاح
هرآنچه بر دل خصمت گذشته کج بوده
مگر به روز نبرد تو در سهام و رماح
به هر زمین که گذر کرده باد آبادی
[...]
چو شمعِ روز برافروخت از نسیمِ صَباح
بریز بادهٔ گلگون در آبگون اَقداح
ز ساقیانِ پریچهره خواه وقتِ صبوح
حیات جان ز لبِ جام و قوتِ روح از راح
مردان خرابات بین که از سرِ شوق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.