گنجور

 
حکیم نزاری

همین که بانگ بر آید که فالق الصباح

غذای روح طلب کن بخواه کوزه راح

اگر جماد نیی جنبشی کن ای غافل

مباش کم ز وحوش و طیور وقت صباح

برای دفع مخالف گر اتفاق افتد

روا بود که پیاپی روان کنند اقداح

اگر نه کی کند افراط طبع مرد حکیم

که در شراب گران نیست هیچ خیر و فلاح

طلاق دختر رزجز حرام خواره نخورد

منش قبول کنم تا بود حلال و مباح

ز عقد خم به در آگو که من به کاوینش

همه جهان بدهم تا درآرمش به نکاح

اگر مخالف حق عاقل است و دون زاهد

خلاف عقل صواب است و ترک زهد صلاح

که را جراحت عشق است گو مدار امید

که التیام پذیرد به صنعت جرّاح

چو آشنا شده ایم از مبادی فطرت

به اتصال فزون می کنند میل ارواح

فروغ شمع چنان است پیش طلعت دوست

که در مقابل خورشید آسمان مصباح

چه کار با نظر آفتاب عقل آن را

که مرغ عشق در آرد به زیر ظلّ جناح

نزاریا تو و تسلیم بس که نگشاید

در سعادت کلّی مگر بدین مفتاح

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

زهی هوا را طواف و چرخ را مساح

که جسم تو ز بخارست و پرتو ز ریاح

اگر به صورت و ترکیب هستی از اجسام

چرا به بالا تازی ز پست چون ارواح

ز دوستی که تو داری همی پریدن را

[...]

حکیم نزاری

مرو درو که محیطی ست عشق پر تمساح

فرو نشین چو نزاری به عزلت ای سبّاح

گرت ز خویش به در آورد به کشتی لا

ازین محیط به الّا الله ت برد ملاّح

کسی ز عالم ظلمت نیامدی بیرون

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
اوحدی

بیا، که دیدن رویت مبارکست صباح

بیا، که زنده به بوی تو می‌شوند ارواح

تویی، که وصل تو هر درد را بود درمان

تویی، که نام تو هر بند را بود مفتاح

فروغ روی تو بر جان چنان تجلی کرد

[...]

خواجوی کرمانی

بنوش لعل مذاب از زمرّدین اقداح

ببین که جوهر روحست در قدح یا راح

خوشا بروی سمن عارضان سیم اندام

عقیق ناب مروّق ز سیمگون اقداح

بریز خون صراحی که در شریعت عشق

[...]

سلمان ساوجی

مشیر ملک و صلاح زمانه عزالدین

که هر چه هست به جز خدمت تو نیست صلاح

هرآنچه بر دل خصمت گذشته کج بوده

مگر به روز نبرد تو در سهام و رماح

به هر زمین که گذر کرده باد آبادی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه