خیز و به جلوه آب ده، سرو چمن تراز را
آب و هوا ز باده کن، باغچه ی نیاز را
صورت حال چون شود، بر تو عیان که همچو سرو
ناز تو جنبش از قلم ، چهره گشای راز را
آه که طبل جنگ و آن گه به گاه آشتی
چاشنی ستم دهد، لطف الم گداز را
تا حرم فرشتگان از دل و دین تهی شود
رخصت جلوه ای بده، حجله نشین ناز را
ای که گشود چشم جان ، در طلب حقیقتی
طرف نقاب بر فکن ، پردگی حجاز را
شربت ناز را کند، تلخ به کام دلبران
عرفی اگر بیان کند، چاشنی نیاز را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به زیبا جلوه کردن و نمایش زیباییهای طبیعی و انسانی است. شاعر به صورت توصیفی از زیبایی سرو و چمن صحبت میکند و تأکید میکند که چگونه زیبایی میتواند دل را شاد کند و به نیازی عمیق پاسخ دهد. او همچنین به تضاد بین جنگ و صلح و تأثیر آن بر دلها اشاره دارد و از زیباییهای روحانی و دنیوی و نقش آنها در زندگی انسان میگوید. در نهایت، شاعر از خواننده میخواهد که با پذیرش زیباییها و حقیقتها، به دنبال برقراری ارتباط عمیقتری با معانی و نیازهای خود باشد.
هوش مصنوعی: راهنمایی میکند که برخیز و با زیباییات به دیگران جانی تازه ببخشی. با احیا و طراوت بخشیدن به چمنزار، محیط را سرسبز و دلپذیر کن، و باغ کوچک دلخواهت را از شادابی و انرژی سرشار کن.
هوش مصنوعی: وقتی که حال و هوا تغییر کند، به وضوح درمییابی که مانند سرو زیبای تو، حرکات و ظرافتهایی داری که میتواند رازهای پنهان را فاش کند.
هوش مصنوعی: ای کاش، جنگ و صلح همچون طبل و ساز در کنار هم بیدردسر نباشند و ظلم بر محبت حاکم نشود.
هوش مصنوعی: برای این که دل و ایمان خالی شود، اجازه بده جلوهای نمایان شود، تا آن نازناز به حجله بنشیند.
هوش مصنوعی: ای کسی که با درک عمیق خود، به دنبال حقیقت هستی، نقاب را کنار بزن و زیباییهای حجاز را ببین.
هوش مصنوعی: شیرینی عشق و محبت ممکن است به تلخی تبدیل شود، اما اگر کسی بتواند احساسات و نیازهای قلبی خود را به زیبایی بیان کند، آن تلخی تبدیل به لذتی دلپذیر میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اشک چو پرده میدرد، خلوتیان راز را
چند به دل فرو خورم، ناله جانگداز را؟
هر سحری ز خون دل، آب زنم به راه تو
رفته به دامن مژه، سجدهگه نیاز را
دیده شب نخفته را، وصف دو زلف او مکن
[...]
باز نما به مطربان نغمۀ جان گداز را
تا بدرند از طرب پردۀ اهل راز را
گر بنشانیم شبی شمع صفت برابرت
پیش رخیت بنگری سوز دل گداز را
خوش بود ای سرور جان ناز تو و نیاز من
[...]
خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را
چون قد خود بلند کن پایهٔ قدر ناز را
عشوه پرست من بیا، می زده مست و کف زنان
حسن تو پرده گو بدر پردگیان راز را
عرض فروغ چون دهد مشعلهٔ جمال تو
[...]
دل که زیاده می کند، قاعده نیاز را
مایه ناز می شود، خوی بهانه ساز را
خون کدام بی گنه ریخته بر زمین،که تو
بر زده ای چو شاخ گل، دامن سروناز را
پیش تو نیم جان خود بازم، اگر ز مردمی
[...]
همسر بوالهوس مدان، عاشق پاکباز را
ز هر چش جفا مکن، مشرب امتیاز را
سینه حریف چون شود، آن مژهٔ دراز را
دشنه شکسته در جگر، چنگل شاهباز را
گر نبود قبول تو، جنس کساد دین و دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.