بگو که نغمه سرایان عشق خاموشند
که نغمه نازک و اصحاب پنبه در گوشند
شکست شیشه و در پا خلید و بی خبران
هنوز میکده آشوب و عافیت کوشند
اگر ز دیر برندت به طوف کعبه، مباد
امید و یاس در این کوچه دوش بر دوش اند
هزار شیشه تهی گشت و تنگ حوصله گان
هنوز بی خبر از ته پیالهٔ دوشند
چه محنت آورد آن جمع را به ناله که تو
به ریشهٔ دلشان می خلی و خاموشند
فغان ز عادت عرفی که تا تو دشمن جان
رهش زدی، ز دلش دوستان فراموشند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حال و روز عاشقان میپردازد که در سکوت و خاموشی به سر میبرند. نغمهسرایان عشق دیگر نمیخوانند و در کنار هم در میکده به جستجوی عافیت هستند. در عین حال، این افراد از مشکلات و دردهایی که در دل دارند، بیخبرند. شاعر به ناله و فریاد عاشقان اشاره میکند که در پی عشق خود به درد و رنج افتادهاند و با وجود به هم ریختگی و ناامیدی، هنوز به یاد یکدیگر هستند و از دوستان قدیمی خود غافل نشدهاند. این اشعار حال و هوای عمیق احساسی و دلتنگی عاشقان را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: بگو که آوازخوانان عشق دیگر نمیخوانند، زیرا که نغمههای زیبا و دلنشین در گوشها خاموش شدهاند.
هوش مصنوعی: شکستن شیشه و در پا نهادن به این معنی است که فردی دچار آشفتگی و دردسر شده، اما دیگران بیخبر از این وضعیت همچنان به جستجوی آرامش و خوشی در میخانه ادامه میدهند.
هوش مصنوعی: اگر تو را از گذشتهات به سمت طواف کعبه ببرند، در این راه دیگر نه ناامیدی را انتظار داشته باش و نه امیدوار باش که بر دوش هم به جای خواهی رسید.
هوش مصنوعی: هزار شیشه خالی شد و هنوز آنهایی که بیتاب هستند، از محتوای پیاله شب گذشته بیخبرند.
هوش مصنوعی: چه درد و رنجی برای آن گروه پیش آمده که در حالی که تو به عمق دلهایشان نفوذ میکنی، همچنان ساکت و خاموش هستند.
هوش مصنوعی: این شعر به زندگی اجتماعی و روابط انسانی اشاره دارد. به خصوص به این موضوع پرداخته میشود که گاهی عادات و رفتارهای عمومی میتواند باعث شود تا افراد واقعی و دوستان واقعی یکدیگر را فراموش کنند. احساس غم و اندوه شاعر ناشی از این است که وقتی کسی به دوست نزدیکش آسیب میزند، ممکن است دیگران به راحتی این مسئله را نادیده بگیرند و به دوستی و وفاداری پایبند نمانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جز آن که مستی عشقست هیچ مستی نیست
همین بلات بس است، ای به هر بلا خرسند
خیال رزم تو گر در دل عدو گردد
ز بیم تیغ تو بندش جدا شود از بند
ز عدل تست به هم باز و صعوه را پرواز
[...]
بابروان چو کمانی بزلفگان چو کمند
لبانت سوده عقیق و رخانت ساده پرند
پرند لاله فروش و عقیق لؤلؤ پوش
کمان غالیه توز و کمند مشگین بند
شکفته نرکس داری بزیر خم کمان
[...]
شب ارتوانی بیدار باش روزی چند
مدار خرد که ماهی بزرگ سایه فکند
چو آفتاب بسی سر بر آسمان سودی
چو سایه باش فتاده بسجده دریکچند
کنون کشند عفاریت دیو را در قید
[...]
در این دو پهنه که میدان ادهم است و سمند
خیال همچو توئی در نیاورد بکمند
لطیفه ایست نهادت ز شهر بیرنگی
چه جای عرصه جولان ادهم است و سمند
در آن جهان که جلال تو آشیان بنهاد
[...]
به ذات خویش اگر چند مرد نیک بود
و لیک صحبت بد نیک را تباه کند
چنانکه مازوکز وی سپید گردد پوست
چو جفت زاج شود عالمی سیاه گند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.