مژدگانی که جنون را به سرم کاری هست
درد را با دل سودا زده ام کاری هست
قفل الماس بیارید که زخم دل ما
سر به سر گشته دهن، بر سر گفتاری هست
این قدر سنگدلی نیست گمانم بس که
مگر از راه تو در پای اجل خاری هست
ای مسیحا اثری با نفست نیست، ملاف
امتحانی بکن اینک دل بیماری هست
نه به اندازه ی بازوست کمندم، هیهات
ور نه با کوشش بامیم سر و کاری هست
لن ترانی نشود گر ادب آموز کلیم
ما چه دانیم که درمانی و دیداری هست
محرم خلوتی عاشق نه چراغ است و نه شمع
آفتاب ار نرسد سایه ی دیواری هست
دلم آ ن کافر عامی ست که در گوشه ی دیر
پیر گردید و ندانست که زناری هست
غمزه چون تیغ زند لب بگشایی عرفی
که به تحسین تو کیفیت زنهاری هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مضامین عشق و درد دل پرداخته و از جنون و شورش درونی شاعر سخن میگوید. شاعر بیان میکند که در دلش دردی عمیق وجود دارد و از این درد نمیتواند رهایی یابد. او به معشوق خود اشاره میکند و از او میخواهد که کمی توجه بیشتری به او داشته باشد. شاعر همچنین به قضیه روحانی بودن و عشق حقیقی اشاره میکند و از بیوفایی و بیتوجهی معشوق شکایت دارد. در نهایت، شاعر در دلش نگاهی به غم و غصه دارد و میخواهد که عشقش به درستی درک شود و تحسین شود.
هوش مصنوعی: خبر خوش اینکه دیوانگی در سرم تأثیر دارد و من با دلی که عاشق است، راهی برای درمان دردهایم پیدا کردهام.
هوش مصنوعی: لطفاً یک قفل الماس بیاورید، چون زخم دل ما به قدری عمیق شده که مانند یک راز بزرگ درون ما جلوهگری میکند و سرشار از حرفهای ناگفته است.
هوش مصنوعی: به نظرم تو آنقدر بیرحم نیستی که بخواهی مرا به این صورت رنج بدهی، مگر اینکه در صراط عشق تو، مانع و خاری وجود داشته باشد که مانع از رسیدن به تو شود.
هوش مصنوعی: ای مسیح، تأثیر تو در زندگی ما محسوس نیست، بیایید آزمایشی انجام دهیم؛ زیرا دل ما بیمار است و به کمک نیاز دارد.
هوش مصنوعی: کمند من به اندازه بازویم نیست، چه بسا اگر جدیت و تلاش کنم، میتوانم با سرنوشت خودم دست و پنجه نرم کنم.
هوش مصنوعی: اگر کلیم (موسا) هم ادب بیاموزد، ما نمیتوانیم خدا را ببینیم. ما چه میدانیم که آیا راهی برای درمان یا دیدن وجود دارد یا نه!
هوش مصنوعی: عاشق در خلوت خود نه به چراغ نیاز دارد و نه به شمع. اگر نور آفتاب نباشد، سایه دیواری وجود دارد که میتواند او را در خود نگه دارد.
هوش مصنوعی: دل من مانند آن کافر سادهدل است که در گوشهای از دیر، به عبادت مشغول شده و نمیداند که در کمینش خطری وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که تو با ناز و غمزهات مانند تیغی عمل میکنی و لبهایت را باز میکنی، عرفی (شاعر) به تحسین تو میپردازد و میگوید که در این حالت، زیباییات و کیفیت نگاه تو به گونهای است که زنهاری (آشفتگی یا دوراندیشی) در آن وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توأم کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقهٔ موئیت گرفتاری هست
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
[...]
گر چه هر دم ز غمت بر دلم آزاری هست
باشم اغیار اگر جز تو مرا یاری هست
نشود دور ز تیغ تو که هرگز نکند
بلبل اندیشه که اندر پی گل خاری هست
گر خطت هست مزور سزد ایدوست از آنک
[...]
همچو من وصل ترا هیچ سزاواری هست
یا چو من هجر ترا هیچ گرفتاری هست
دیده دهر بدور تو ندیده است بخواب
که چو چشمت بجهان فتنه بیداری هست
ای تماشای رخت داروی بیماری عشق
[...]
مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز ذکر توام کاری هست
مشنو ای جبه که جز پیرهنم یاری هست
یا بجز پیچش دستار مرا کاری هست
گر بگوئی که بحمل و تتقم کاری نیست
[...]
تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست
طاقت و صبر مرا حوصلهٔ خواری هست
با دلم هر چه توان کرد بکن تا بکشد
کز من و جان منش نیز مددکاری هست
میخرم مایه هر شکوه به سد شکر ز تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.