التفاتی نیست با امید مطلوب مرا
مرحمت با یاس باشد، خوی محبوب مرا
تا به حال من کند اندیشه های باطلش
پیش او در آتش اندازید مکتوب مرا
زان حجاب افتاد و زین عم خانه می ناید برون
دشمنی با خویش تا کی جان محبوب مرا
گفت و گو های دل شوریده ام باطل مدان
بهره ی از هوشمندی هست مجذوب مرا
گریه را ذوق است کانر تهمتی باعث نشست
ور نه یوسف در گریبان است یعقوب مرا
جسن و ناز و عشوه خواهد هر دم از شرم ادب
حسن اهلیت دهد آزاد محبوب مرا
ناصبوری گر کند عرفی دلم عیبش مکن
ناصبوری شرط اصلاح است ایوب مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از جدایی و مشکلات عاطفی خود میگوید و ابراز میکند که امید به وصال محبوبش را از دست داده است. او به ابهام و سردرگمی در احساساتش اشاره میکند و نارضایتی از عدم توجه محبوبش را ابراز مینماید. همچنین به تناقضات در دلش پرداخته و گریههایش را ناشی از عشق و افکار گمراهکننده میداند. در انتها، شاعر به مفهوم ناصبوری اشاره کرده و معتقد است که این ناصبوری میتواند به اصلاح و بهبود روحیهاش کمک کند.
هوش مصنوعی: من هیچ امیدی به آنچه میخواهم ندارم، ولی امیدوارم که تو با رحمتت به من توجه کنی و مرا از ناامیدی نجات دهی، زیرا تو عشق و وجود خالص منی.
هوش مصنوعی: تا به حال من فکرهای بیاساسش را پیش او به آتش انداختهام، نوشتهام را.
هوش مصنوعی: از آن حجاب کنار رفت و به این خاطر، از این خانه، دشمنی با خودم بیرون میآید. تا کی باید جان محبوب من اینگونه آسیب ببیند؟
هوش مصنوعی: گفتوگوهای دل نگران و آشفتهام را بیفایده ندان، زیرا در آنها نشانهای از هوش و دقت وجود دارد که مرا به خود جذب کرده است.
هوش مصنوعی: گریه از شادی و لذت ناشی میشود، زیرا اگر نه، دلیلی ندارد که یعقوب به خاطر یوسف اشک بریزد، در حالی که یوسف در دل او است.
هوش مصنوعی: هر لحظه زیبایی و ناز و عشوه میخواهد، اما از روی شرم و ادب، زیبایی و شخصیت محبوب من را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر دلم ناشکیبا شود، عیبی بر او نگذار، زیرا ناپایداری لازمهی بهبود حال من است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بد نمیآید هلاک دوستان خوب مرا
ذره یی میل محابا نیست محبوب مرا
شرم رویش خلق را منع از تماشا میکند
کس ندیدست و نبیند ماه محجوب مرا
ذره وارم دل ربود از دست مهر آفتاب
[...]
شرم میآید ز قاصد طفل محبوب مرا
بر سر راهش بیندازید مکتوب مرا
دست پرورد توام ای عشق، پاس من بدار
هرکه بیند از تو میداند بد و خوب مرا
فرصتت بادا که میباید ستمکاری چنین
[...]
از نظر یک لحظه دوری نیست محبوب مرا
پیرهن از پردهٔ چشم است یعقوب مرا
تار و پود بوی پیراهن رسا افتاده است
شکوه از هجرانِ یوسف نیست یعقوب مرا
کعبهٔ مقصود را آغوشِ محرم حلقه است
[...]
رغیرتم پوشیده از چشم بدان، خوب مرا
داده جا در پرده دل طفل محجوب مرا
مدعی بر خویش میپیچد چو مکتوب از حسد
ناگرفت از دست قاصد یار مکتوب مرا
عکس رویش را زچشم آیینه دل جذب کرد
[...]
خوب نبود آشنایی با بدان خوب مرا
طالب غیری نباید بود مطلوب مرا
نام بیدردان به تقریب شکایت بردهام
بیسبب خواهان نباشد یار مکتوب مرا
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.