گنجور

 
قدسی مشهدی

رغیرتم پوشیده از چشم بدان، خوب مرا

داده جا در پرده دل طفل محجوب مرا

مدعی بر خویش می‌پیچد چو مکتوب از حسد

ناگرفت از دست قاصد یار مکتوب مرا

عکس رویش را زچشم آیینه دل جذب کرد

دل به دست دیده هم نگذاشت مطلوب مرا

شاید از آشفتگی‌های دلم یادش دهد

ای صبا آشفته‌تر کن زلف محبوب مرا

جز دل دیوانه با من هیچ‌کس همدم نبود

مانده‌ام تنها کجا بردید محبوب مرا؟

دل به جان آمد ز غم خواهد شد افغانش بلند

بیش ازین تاب صبوری نیست ایوب مرا

کی گشاید دور از آن رخ، دل نظر بر هیچ‌کس

بسته عشق از غیر یوسف، دیده یعقوب مرا

 
 
 
بابافغانی

بد نمیآید هلاک دوستان خوب مرا

ذره یی میل محابا نیست محبوب مرا

شرم رویش خلق را منع از تماشا میکند

کس ندیدست و نبیند ماه محجوب مرا

ذره وارم دل ربود از دست مهر آفتاب

[...]

نظیری نیشابوری

شرم می‌آید ز قاصد طفل محبوب مرا

بر سر راهش بیندازید مکتوب مرا

دست پرورد توام ای عشق، پاس من بدار

هرکه بیند از تو می‌داند بد و خوب مرا

فرصتت بادا که می‌باید ستمکاری چنین

[...]

عرفی

التفاتی نیست با امید مطلوب مرا

مرحمت با یاس باشد، خوی محبوب مرا

تا به حال من کند اندیشه های باطلش

پیش او در آتش اندازید مکتوب مرا

زان حجاب افتاد و زین عم خانه می ناید برون

[...]

صائب تبریزی

از نظر یک لحظه دوری نیست محبوب مرا

پیرهن از پردهٔ چشم است یعقوب مرا

تار و پود بوی پیراهن رسا افتاده است

شکوه از هجرانِ یوسف نیست یعقوب مرا

کعبهٔ مقصود را آغوشِ محرم حلقه است

[...]

قدسی مشهدی

کی رسد هرگز گزند از چشم بد، خوب مرا

کز فروغ حسن نتوان دید مطلوب مرا

شعله، پردازد حدیث شوق من با صد زبان

چون بسوزد غیر پیش یار، مکتوب مرا

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه