رغیرتم پوشیده از چشم بدان، خوب مرا
داده جا در پرده دل طفل محجوب مرا
مدعی بر خویش میپیچد چو مکتوب از حسد
ناگرفت از دست قاصد یار مکتوب مرا
عکس رویش را زچشم آیینه دل جذب کرد
دل به دست دیده هم نگذاشت مطلوب مرا
شاید از آشفتگیهای دلم یادش دهد
ای صبا آشفتهتر کن زلف محبوب مرا
جز دل دیوانه با من هیچکس همدم نبود
ماندهام تنها کجا بردید محبوب مرا؟
دل به جان آمد ز غم خواهد شد افغانش بلند
بیش ازین تاب صبوری نیست ایوب مرا
کی گشاید دور از آن رخ، دل نظر بر هیچکس
بسته عشق از غیر یوسف، دیده یعقوب مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل معروفی از شاعر عشق و غم است که در آن احساسات عمیق و درد دل عاشق به تصویر کشیده شده است. شاعر از عشق معشوق خود، که در پس پردهای پنهان است، سخن میگوید و درد جدایی را تحملناپذیر میداند. او به این موضوع اشاره میکند که تنها دل دیوانهاش همدم اوست و به شدت از غم فراق معشوق رنج میبرد. در پایان، شاعر از ناتوانی در تحمل این جدایی میگوید و از صبا درخواست میکند که زلف محبوبش را بیشتر به هم بریزد، تا شاید اندکی از عشق تیرهاش را دوباره به یاد آورد.
هوش مصنوعی: عشق و محبت من از نگاه دیگران پنهان است، اما تو به من جایگاهی در دل دادهای که در آن احساسات و حرکات کودکانهام محفوظ بماند.
هوش مصنوعی: مدعی به خاطر حسد مانند نامهای میپیچد و از قاصدی که نامهی محبوبم را به من نرسانده، به شدت ناراحت و خشمگین است.
هوش مصنوعی: چهرهاش در چشمهای آینه دل تأثیر عمیقی گذاشت و دل من را کاملاً تسخیر کرد. چشمهایم اجازه ندادند که آنچه میخواهم، به دست آورم.
هوش مصنوعی: شاید غم و نا آرامیهای دل من، معشوقم را به یاد بیاورد. ای نسیم، بیشتر زلفهای او را به هم بریز.
هوش مصنوعی: تنها دلی که با من احساس نزدیکیت داشت، همین دل دیوانه است و هیچکس دیگری در کنارم نیست. اکنون در این تنهایی ماندهام و نمیدانم محبوبم را کجا بردهاید.
هوش مصنوعی: دل از غم به ستوه آمده و دیگر نمیتواند تحمل کند؛ صدایش به قدری بلند خواهد شد که همه بشنوند. ایوب، صبرم به انتها رسیده است.
هوش مصنوعی: کی میتوانم از آن چهره زیبا چشم بگردانم و به کسی دیگر نگاه کنم؟ عشق من به غیر از یوسف، دل و دیدهام را مانند یعقوب به شدت وابسته کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بد نمیآید هلاک دوستان خوب مرا
ذره یی میل محابا نیست محبوب مرا
شرم رویش خلق را منع از تماشا میکند
کس ندیدست و نبیند ماه محجوب مرا
ذره وارم دل ربود از دست مهر آفتاب
[...]
شرم میآید ز قاصد طفل محبوب مرا
بر سر راهش بیندازید مکتوب مرا
دست پرورد توام ای عشق، پاس من بدار
هرکه بیند از تو میداند بد و خوب مرا
فرصتت بادا که میباید ستمکاری چنین
[...]
التفاتی نیست با امید مطلوب مرا
مرحمت با یاس باشد، خوی محبوب مرا
تا به حال من کند اندیشه های باطلش
پیش او در آتش اندازید مکتوب مرا
زان حجاب افتاد و زین عم خانه می ناید برون
[...]
از نظر یک لحظه دوری نیست محبوب مرا
پیرهن از پردهٔ چشم است یعقوب مرا
تار و پود بوی پیراهن رسا افتاده است
شکوه از هجرانِ یوسف نیست یعقوب مرا
کعبهٔ مقصود را آغوشِ محرم حلقه است
[...]
کی رسد هرگز گزند از چشم بد، خوب مرا
کز فروغ حسن نتوان دید مطلوب مرا
شعله، پردازد حدیث شوق من با صد زبان
چون بسوزد غیر پیش یار، مکتوب مرا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.