شرم میآید ز قاصد طفل محبوب مرا
بر سر راهش بیندازید مکتوب مرا
دست پرورد توام ای عشق، پاس من بدار
هرکه بیند از تو میداند بد و خوب مرا
فرصتت بادا که میباید ستمکاری چنین
این قرار و طاقت و این صبر ایوب مرا
ناز پرورد وصالم گوش بر حرفم مکن
آرزو بسیار باشد طبع محبوب مرا
بیسوالی خون خود در حشر میبخشم به او
زان که دانم از طلب عارست مطلوب مرا
شوخطبعی، ز اختلاط غیر منعت چون کنم
بیش ازین نتوان شنیدن حرف دلکوب مرا
امشب از یوسفرخی چشم «نظیری» روشن است
باز نوری هست در کاشانه یعقوب مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساسات عمیق و پیچیدهاش صحبت میکند. او میگوید که از ارسال پیام برای محبوبش شرمنده است و درخواست میکند که کسی بر سر راه قاصد او این پیام را بیندازد. همچنین، به عشقش اشاره میکند و از او میخواهد که او را پاسبدارد. شاعر از صبر و تحمل خود میگوید و به درد و رنجهایش اشاره دارد. عشقش را با ناز و محبت توصیف میکند و ابراز میدارد که آرزوهای زیادی دارد. او همچنین دربارهٔ حسرت و حسودی که به محبوبش دارد سخن میگوید و به نور امیدی در زندگیاش اشاره میکند. این متن نشاندهندهٔ احساس عمیق عاشقانه و رنجهای ناشی از عشق است.
هوش مصنوعی: شرم میکنم از اینکه نامهام را بر سر راه قاصد بچه محبوبم بیندازید.
هوش مصنوعی: ای عشق، تو مرا به خوبی پرورش دادهای، پس از من محافظت کن. هر کسی که تو را میبیند، از وضعیت خوب و بد من آگاه است.
هوش مصنوعی: فرصت خوبی است که بتوانی به راحتی و بدون تحمل ظلم و ستم اینچنین، صبوری و استقامت مثل ایوب داشته باشی.
هوش مصنوعی: مراقب باش که به صحبتهای من توجه نکنی، زیرا دلم آرزوهای بسیاری دارد که به محبوب من مربوط میشود.
هوش مصنوعی: بدون اینکه از کسی سوالی بپرسم، در روز قیامت خون خودم را به او میبخشم؛ زیرا میدانم که در پی خواستهام ننگی نیست.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم بیش از این با شوخیها و شیرینیها کنار بیایم، چرا که نمیتوانم دیگر حرفهای دلتنگیام را بشنوم.
هوش مصنوعی: امشب به خاطر چهرهی زیبا و دلانگیز یوسف، چشمان من روشن و شاداب است. انگار دوباره نوری در خانهی یعقوب وجود دارد که به من امید و زندگی میبخشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بد نمیآید هلاک دوستان خوب مرا
ذره یی میل محابا نیست محبوب مرا
شرم رویش خلق را منع از تماشا میکند
کس ندیدست و نبیند ماه محجوب مرا
ذره وارم دل ربود از دست مهر آفتاب
[...]
التفاتی نیست با امید مطلوب مرا
مرحمت با یاس باشد، خوی محبوب مرا
تا به حال من کند اندیشه های باطلش
پیش او در آتش اندازید مکتوب مرا
زان حجاب افتاد و زین عم خانه می ناید برون
[...]
از نظر یک لحظه دوری نیست محبوب مرا
پیرهن از پردهٔ چشم است یعقوب مرا
تار و پود بوی پیراهن رسا افتاده است
شکوه از هجرانِ یوسف نیست یعقوب مرا
کعبهٔ مقصود را آغوشِ محرم حلقه است
[...]
رغیرتم پوشیده از چشم بدان، خوب مرا
داده جا در پرده دل طفل محجوب مرا
مدعی بر خویش میپیچد چو مکتوب از حسد
ناگرفت از دست قاصد یار مکتوب مرا
عکس رویش را زچشم آیینه دل جذب کرد
[...]
خوب نبود آشنایی با بدان خوب مرا
طالب غیری نباید بود مطلوب مرا
نام بیدردان به تقریب شکایت بردهام
بیسبب خواهان نباشد یار مکتوب مرا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.