آوخ آوخ که جگرگوشه دگر بار برفت
دل به جان آمد از آن روز که دلدار برفت
یا رب این بار چنان رفت که باز آید باز
یا دلش سیر شد از ما و به یک بار برفت
یا رب از کوفتگی های ره آسایش یافت
وز تن نازک خود پرورش آزار برفت
نفسی با که زنم وه که فروبست دمم
غم دل با که خورم آه که غمخوار برفت
عکس رویش به خیال از دل من غایب نیست
خواب سهل است که از دیده بیدار برفت
صبر بیچاره بسی دیده ی لک بازنهاد
آخرالامر چو درماند به ناچار برفت
عمر درباختم افسوس که ایام گذشت
بودنی بود چه تدبیر کنم کار برفت
رخت بربند نزاری که سر آمد مدت
بخت برگشت و دل از دست شد و یار برفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر غم و اندوه ناشی از جدایی معشوق را به تصویر میکشد. شاعر به شدت از رفتن یار خود متاثر است و به حال و روز خود مینگرد. او از خدا میخواهد تا این جدایی موقتی باشد و یار دوباره برگردد. در شعر احساساتی چون اندوه، ناامیدی و یأس به چشم میخورد، همچنین اشاره به این دارد که اگرچه معشوق از او دور است، اما یاد و تصویر او در ذهن و دل عاشق باقیمانده است. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که زمان و بخت از او روی برگردانده و دیگر نمیتواند به بازگشت یار امیدوار باشد.
هوش مصنوعی: ای کاش! دلم به شدت از رفتن یار چنگ میخورد، گویی جگرگوشهام را دوباره از دست دادهام. آن روز که محبوبم رفت، زندگی برایم دشوار شد.
هوش مصنوعی: ای کاش که این بار او بهگونهای برود که دوباره برگردد، یا شاید دلش از ما پر شده و ناگهان رفته باشد.
هوش مصنوعی: ای پروردگار، از زحمات و مشکلات راه به آرامش رسیدم و آزارهایی که بر جسم نازک من وارد میشد، از بین رفت.
هوش مصنوعی: نمیدانم با کی درد دل کنم، زیرا نفسام بند آمده است. غم دل را با که در میان بگذارم، که آه و نالهام بیپاسخ مانده و کسی نیست که غمخوارم باشد.
هوش مصنوعی: تصویر چهرهاش همیشه در ذهنم حاضر است و غیب نیست. خواب راحتی است که با بیداری از چشمانم دور شده است.
هوش مصنوعی: صبر، که به سختی چشمانش را به هم زده بود، در نهایت وقتی از شدت تحمل درمانده شد، ناچار از جایش برخاست و رفت.
هوش مصنوعی: عمر خود را بیهوده گذراندم و افسوس میخورم که روزها و روزگاران به سرعت گذشتند. اکنون نمیدانم چگونه باید به این وضعیت رسیدگی کنم و از دست رفتن زمان را جبران کنم.
هوش مصنوعی: غزل به این نکته اشاره دارد که زمان خوشیها و شانس به پایان رسیده است. دل و احساسات از دست رفته و یار نیز او را ترک کرده است. بنابراین، حالا باید رحل اقامت بربندد و از این موقعیت ناامید کنار برود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت
که قرار از دل دیوانه به یک بار برفت
باد بوی گل رویش به گلستان آورد
آب گلزار بشد رونق عطار برفت
صورت یوسف نادیده صفت میکردیم
[...]
هیچ داری خبر ای یار که آن یار برفت
یا شنیدی ز کسی کان بت عیار برفت
غم کارم بخور امروز که شد کار از دست
دلم این لحظه نگهدار که دلدار برفت
که کند چارهام این لحظه که بیچاره شدم
[...]
خون ببار از مژه ای دیده! که دلدار برفت
مونس جان و قرار دل بیمار برفت
گرچه باشد همه کس را دل آزرده ز درد
درد من این که مرا یار دل آزار برفت
دوش در صومعه دل ذکر دو زلفت می گفت
[...]
آدمی وار عیان گشت و پری وار برفت
از پسش جامه دران خلق بیکبار برفت
تا صبا نافه زچین سرو زلفش بگشود
مشک خجلت زده در طبله عطار برفت
خواست تا منع زعشقم کند و حسن تو دید
[...]
غم درآمد ز درم چون ز برم یار برفت
عیش و نوش و طربم، جمله به یکبار برفت
بنوشتم چو ز بی مهریت ای مه، شرحی
آتش افتاد به لوح و، قلم از کار برفت
خواست نرگس که به چشم تو کند همچشمی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.