گنجور

 
حکیم نزاری

هر که با دوست آشنایی یافت

ز آفت خویشتن رهایی یافت

هر که خود را ز راه خود برداشت

راه در عالم خدایی یافت

ببر از خویشتن که طالب دوست

لذت وصل در جدایی یافت

هر که غواص وار جان درباخت

عاقبت گوهر بهایی یافت

در ضلالت مجوی را که خضر

روشنایی ز روشنایی یافت

فخر در فقر کن که سلطانی

عقل پوشیده در گدایی یافت

نام باقی و نعمت ابدی

ابن ادهم ز بی نوایی یافت

تا نگویی نزاری این شهرت

در جهان از سخن سرایی یافت

نه که در بست بر سرای سخن

تا خلاصی ز ژاژخایی یافت

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
نظامی

کارش آن بود کان کیائی یافت

از چنان پیشه پادشائی یافت

شاه نعمت‌الله ولی

جانم از درد دل دوائی یافت

درد نوشید از آن صفائی یافت

بینوا بود جان مسکینم

از نوای خدا نوائی یافت

گنج اسمای حضرت سلطان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه