خون شد دل مجروحم در گوشهی تنهایی
ای بخت نمیدانم تا کی به سرم آیی
صبری و دلی باید کز عهده برون آید
ور نی که تواند کرد از دوست شکیبایی
آرام نمیگیرد با خویش نمیآید
تا من چه کنم آخر با این دل سودایی
ای دوست امانم ده زین ورطهی نومیدی
وی بخت خلاصم کن زین محنتِ تنهایی
این بارم اگر دولت باز آید و بنوازد
دیگر نکنم هرگز خودبینی و خود رایی
تسلیم نمیگردم در عالم جمعیت
این تفرقه باری نیست الّا همه از مایی
مسکینتر و عاجزتر از من نبود عاشق
من خود نکنم هرگز دعویِ توانایی
ماییم و دلی وین دل از عشق تو بی حاصل
وین بند چنین مشکل باشد که تو بگشایی
در چشم نمیآید جز دوست مرا چیزی
خود غیر نمیگنجد در منظر بینایی
مه کیست که بارویت در معرض حسن آید
شب گرد جهان پیما تنها روِ هر جایی
ای مردمک چشمم از روضهی بینایی
بستانِ جمالت را هستند تماشایی
بی چاره نزاری شد فرتوت و سرآسیمه
در خانه ز بی یاری در شهر ز بی جایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دل شکسته و تنهایی خود میگوید. او از سرنوشت و بختش ناامید است و به دنبال رهایی از درد و رنج ناشی از عشق ناکام است. او حس میکند که زندگی بدون عشق مانند عذاب کشیدن است و مدام در تلاش است تا به آرامش برسد. شاعر از دوستش میخواهد که او را از این نومیدی نجات دهد و به او امان دهد. او همچنین به ضعف و ناتوانی خود در برابر عشق اعتراف میکند و در نهایت، تنها چیزی که برایش اهمیت دارد، معشوقش است که در نظرش بینظیر است.
هوش مصنوعی: دل زخمخوردهام در تنهایی بسیار رنج میکشد، ای سرنوشت، نمیدانم تا چه زمانی بر من سایه خواهی افکند.
هوش مصنوعی: برای تحمل و صبر در برابر مشکلات، باید دلی قوی داشته باشی که از پس چالشها برآید؛ وگرنه، از دوست نمیتوان شکیبایی کرد.
هوش مصنوعی: دل آرام نمیگیرد و با خودم کنار نمیآید، نمیدانم باید با این دل پرآشوب چه کار کنم.
هوش مصنوعی: ای دوست، مرا از این دریاچهی ناامیدی نجات بده و بگذار که از این رنج و اندوه تنهایی آزاد شوم.
هوش مصنوعی: اگر این بار شانس دوباره به من روی آورد و من را مورد لطف قرار دهد، دیگر هرگز به خودباوری و خودرأیی روی نخواهم آورد.
هوش مصنوعی: من در دنیای پرجمعیت تسلیم نمیشوم، زیرا این جدایی و تفرقه وجود ندارد و همهی ما از یک وجود هستیم.
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازه من در عشق بیآب و نوا و ناتوان نیست، پس هرگز دعوی توانایی در عشق برایم نکن.
هوش مصنوعی: ما تنها دلی داریم و این دل به خاطر عشق تو بیفایده شده است و این قید و بند برای ما به قدری سخت است که تنها تو میتوانی آن را بگشایی.
هوش مصنوعی: در چشمان من جز دوست چیزی دیگر نمایان نمیشود، و هیچ چیز غیر از او در حوزه دید من جا نمیگیرد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و جذابیت یک شخص اشاره میکند که مانند ماه در تاریکی شب درخشش دارد. او میگوید که این فرد با زیبایی خود میتواند توجه همه را جلب کند و در حالی که در هر گوشهای از دنیا سفر میکند، همواره در مرکز توجه است.
هوش مصنوعی: ای مردمک چشم من، از باغ دیدم، زیبایی تو را به تماشا میبرم.
هوش مصنوعی: نزاری به شدت غمگین و رنجور شده و در خانه از بیکسی و تنهایی آشفته و پریشان است. در شهر هم به خاطر عدم مکان و جا، احساس بیمهری و بیجایی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش از سر بیهوشی و ز غایت خودرایی
رفتم گذری کردم بر یار ز شیدایی
قلاش و قلندرسان رفتم به در جانان
حلقه بزدم گفتا نه مرد در مایی
گفتم که مرا بنما دیدار که تا بینم
[...]
با هر کی تو درسازی میدانک نیاسایی
زیر و زبرت دارم زیرا که تو از مایی
تا تو نشوی رسوا آن سر نشود پیدا
کان جام نیاشامد جز عاشق رسوایی
بردار صراحی را بگذار صلاحی را
[...]
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
یا چشم نمیبیند یا راه نمیداند
هر کاو به وجود خود دارد ز تو پروایی
دیوانه عشقت را جایی نظر افتادهست
[...]
عشق آمد و بر هم زد بنیادِ شکیبایی
ای عقل درین منزل مِن بعد چه میپایی
گر نه سر خود گیری در دستِ بلا مانی
تقصیر مکن خود را زنهار بننمایی
گر با تو مجازاتی بنیاد نهد خاموش
[...]
تا داشت به جان طاقت، بودم به شکیبایی
چون کار به جان آمد، زین پس من و رسوایی
سرپنجه صبرم را پیچیده برون شد دل
ای صبر، همین بودت بازوی توانایی
در زاویه محنت دور از تو چو مهجوران
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.