باور نمیکنم که تو پیمان بنشکنی
زیرا که التفات به یاران نمیکنی
زین بهترک نظر به من دل شکسته کن
تا چند از تو سرکشی از من فروتنی
سروی و سرو اگر چه که آزاد خوشترست
نی تا حدی که بر سرِ ما سایه نفکنی
دل با تو در تنعّم و تن بی تو در نیاز
ای آن که راحتِ دلی و آفتِ تنی
خطی به دوستیِ تو بر من کشیدهاند
ما دوستیم و بنده ی صادق، تو دشمنی
تقدیر قادرست و گرنه ز رویِ عقل
نی من موافق تو نه تو لایقِ منی
گردون به سر برآمده هم زیرِ دستِ تست
من عاجزی چه گونه کنم با تو گردنی
برقع برافکن از بنِ گوشت ز بامداد
تا زهره بعد از این نزند لافِ روشنی
در سر کشد نقاب ز رشگِ تو آفتاب
هم شام بر مثالِ کشیشانِ ارمنی
ای سروِ سیم ساق که در بوستانِ جان
شاخِ امید را به جفا بیخ میکنی
دیوانگی ز مامِ نزاری نمیکشد
تا زلفِ هم چو سلسله بر هم نمیزنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به معشوق خود ابراز عشق و وابستگی میکند و با نگرانی از رفتارهای او، نسبت به وفاداری و محبتش تردید دارد. او از معشوق میخواهد که به او توجه کند و ترک بیمحلی نماید. شاعر به زیبایی و آزادی معشوق اشاره میکند و بیان میکند که در absence او دچار نیاز و ناکامی است. همچنین، او احساس میکند که اگرچه شرایط زندگی سخت است، اما به عشقش ادامه میدهد. شاعر در نهایت از معشوق میخواهد که برای روشنایی و امید به زندگی، خود را از نقاب دور کند تا عشق و رابطهشان بهطور واضحتری نمایان شود.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم بپذیرم که تو عهد و پیمانات را بشکنی، چون به دوستان و همراهانت توجهی نداری.
هوش مصنوعی: بهتر است به جای اینکه به من بیاعتنایی کنی، دل شکستهام را درک کنی و ناز و کرشمههایت را کنار بگذاری تا من نیز بتوانم تو را بهتر ببینم.
هوش مصنوعی: سرو و درخت سرو هرچند آزاد و رها به نظر میرسند، اما این آزادی را به قیمت ایجاد سایه بر سر ما نمیپذیریم.
هوش مصنوعی: دل من در کنار تو خوشحال و آرام است، اما وقتی که دوری، دلم در اضطراب و تنم در کمبود به سر میبرد. تو هم آرامش قلب منی و هم درد و رنج وجودم.
هوش مصنوعی: کسی نشانهای از دوستی تو برای من به جا گذاشته است. ما دوستانی هستیم و من به تو وفادارم، اما تو در دل با ما دشمنی میکنی.
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر کاملاً در دست قدرتی بزرگ است و اگر چنین نبود، بر اساس عقل به این نتیجه میرسیدیم که نه من با تو سازگارم و نه تو شایسته من هستی.
هوش مصنوعی: آسمان بر سر آمده و تو زیر دست من هستی، نمیدانم چطور باید با تو رفتار کنم وقتی که من ناتوانم.
هوش مصنوعی: لباس برزنتی خود را کنار بزن و از دل و جان بیدار شو، تا زمانی که صبح زود به طراوت و روشنی نرسیده، دیگر نتوانی ادعای درخشندگی کنی.
هوش مصنوعی: خورشید به خاطر حسادت به تو، مانند کشیشان ارمنی، در دل شب پنهان میشود.
هوش مصنوعی: ای درخت خوشفرم و زیبا که در باغ جانم، به گونهای نابهجا امید و آرزوها را از ریشه قطع میکنی.
هوش مصنوعی: دیوانگی و جنون از جانب این نازپروردگان به وجود نمیآید، مگر زمانی که تو زلفهایی مشابه زنجیر را برهم بزنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
درشرط ما نبود که با من تو این کنی
دل پیش من نهادی و بفریفتی مرا
آگه نبودهام که همی دانه افکنی
پنداشتم همی که دل از دوستی دهی
[...]
ای اصل تو ز خاک سیاه و تن از منی
در سر منی مکن که به ترکیب چون منی
آنکو ز خاک باشد آخر رود به خاک
او را کجا رسد سخن مایی و منی
از آهن مذهب معمور کرده باش
[...]
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
در شرط تو نبود که با من تواین کنی
از مرگ تو نشست بهر گوشه ماتمی
وزسوگ تو بخاست زهر کلبه شیونی
زین سهمگین مصیبت وزین سهمناک مرگ
آتش فتاد دردل هر سنگ و آهنی
ای آسمان که بر سر ما چرخ میزنی
در عشق آفتاب تو همخرقه منی
والله که عاشقی و بگویم نشان عشق
بیرون و اندرون همه سرسبز و روشنی
از بحر تر نگردی و ز خاک فارغی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.