پیریست مرا چو نو جوانی
در عالمِ عشق مهربانی
از غایتِ شوق هر زمانی
از جانبِ دوست ترجمانی
چون بر گویم که کیست آری
ماییم و محبتِ فلانی
کس نشناسد فلانِ ما را
نابرده ز ما به او نشانی
او ساکنِ خلوتِ خرابات
ماییم و سری و آستانی
ما سَتر به پیش برگرفتیم
تا کس نبرد به ما گمانی
خود پُر شده بود تا بدیدیم
از سَترِ صلاحِ ما جهانی
آری چه کنیم بر نزاری
ناگاه برفت امتحانی
بر شارعِ چارسویِ عشقم
خلقی به نظاره هر زمانی
از قصه ی ما چو باز دیدی
جایی نه که نیست داستانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به موضوع عشق و محبت پرداخته است و به وضعیت پیری و جوانی در عشق اشاره میکند. او از شوق و محبت نسبت به معشوق سخن میگوید و بیان میکند که در خلوت خود، عشق را تجربه کرده و میخواهد نشان دهد که هیچ کس نمیتواند به او گمان ببرد. شاعر احساس میکند که در عشق، تمامی دنیا غرق در محبت بوده و در عین حال، از مشکلات و امتحاناتی که در این مسیر وجود دارد، آگاه است. به نوعی، شعر نشاندهندهٔ پیچیدگیهای عشق و چالشهای آن است که در هر زمانی ادامه دارد.
هوش مصنوعی: در دنیای عشق و محبت، احساس میکنم که جوانی و شادابی دارم، هرچند که سنم بالا رفته است.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت عشق و شوقی که دارم، هر لحظه از جانب دوست، نشانهای و پیامی میآید.
هوش مصنوعی: وقتی میگویم که چه کسی هستیم، باید بگویم که ما خود را به محبت و دوستی او نسبت میدهیم.
هوش مصنوعی: هیچکس نشناسد ما را مگر آنکه از جانب ما نشانهای بیابد.
هوش مصنوعی: ما در گوشهای از دنیای پرهیاهو و شلوغی زندگی میکنیم و به رازها و رموزی عمیق تعلق داریم.
هوش مصنوعی: ما پوششی به جلو دراز کردیم تا کسی به ما شک نکند.
هوش مصنوعی: او به خود مشغول شده بود تا اینکه ما جهانی از خوبیها و صلاح خود را مشاهده کردیم.
هوش مصنوعی: بله، چه کنیم وقتی که ناگهان در شرایط سختی قرار میگیریم که آزمایش و آزمونهای زندگی را از سر میگذرانیم؟
هوش مصنوعی: در چهار راه عشق، هر لحظه مردمی هستند که به تماشا نشستهاند.
هوش مصنوعی: وقتی داستان ما را شنیدی، متوجه خواهی شد که جایی برای تکرار وجود ندارد و داستان ما منحصر به فرد است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن جنگی مرد شایگانی
معروف شده به پاسبانی
در گردنش از عقیق تعویذ
بر سرش کلاه ارغوانی
بر روی نکوش چشم رنگین
[...]
ای چشم و چراغ آن جهانی
وی شاهد و شمع آسمانی
خط نو نبشته گرد عارض
منشور جمال جاودانی
بی دیده ز لطف تو بخواند
[...]
عشقست نشان بی نشانی
از خود چو برون شوی بدانی
ای غایت عیش این جهانی
ای اصل نشاط و شادمانی
گر روح بود لطیف روحی
ور جان باشد عزیز جانی
گفتی که چگونهای تو بیما
[...]
تا بشنیدم که ناتوانی
دلتنگ شدم چنانکه دانی
گفتم شخصی بدان لطیفی
افسوس بود به ناتوانی
افتاد ز هاتفی به گوشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.