مردم ز عشق رویت رحمی کن ار توانی
جان بخش مردهای را زان آبِ زندگانی
از چشمه حیاتت گر قطرهای بنوشم
ایمن شوم ز مردن چون خضر جاودانی
عیسی به معجزِ دم میکرد مرده زنده
تو گر قیاس گیری در خاصیت همانی
تو مریم حیاتی گر معجزات خواهی
صد مرده در زمانی از لب به جان رسانی
وصلت ز پای جانم بندی نمیگشاید
یک ره بگیر دستم چندم به سر دوانی
شست جفا گشادی کردی نشانه گاهم
به زین نشانهای کن تا کی ز بینشانی
هستم سگی ز کویت جز دامنت نگیرم
از پیش اگر برانی وز پس اگر بخوانی
چون آستین ببوسد دستت برایِ بویت
گر دامن از نزاری صد ره فرو فشانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق به محبوب سخن میگوید و درخواست رحمت و کمک میکند. او به قدرت بخشندگی و حیاتبخشِ محبوب اشاره میکند و میخواهد که او همانند عیسی، مردهای را زنده کند. شاعر احساس میکند که اتصال و وصالی به محبوب وجود ندارد و از او میخواهد که دستش را بگیرد تا از بینشانی رهایی یابد. او به تمثیل سگ وفادار اشاره میکند که تنها به دامن محبوب دل میبندد و میگوید که اگر محبوب او را طرد کند یا بخواند، باز هم وفادار خواهد ماند. در نهایت، شاعر عمق عشق و نیاز خود را به محبوب به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ای مردم، اگر میتوانی به خاطر عشق به چهرهات رحم کن و جان بخش مردهای باشی، از آب حیات ببخش.
هوش مصنوعی: اگر از سرچشمه زندگی تو فقط یک قطره بنوشم، از مرگ ایمن میشوم و مانند خضر جاودان میگردم.
هوش مصنوعی: عیسی با دم خود مردگان را زنده میکرد، اگر تو هم بخواهی میتوانی در قدرت و خاصیت او تفکر کنی و به همین نتیجه برسی.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی معجزه کنی، مانند مریم مقدس، میتوانی در یک لحظه جان هزاران مرده را زنده کنی.
هوش مصنوعی: وصلت به قدری برای من مهم و حیاتی است که هیچ تلاشی نمیتواند مرا از این احساس آزاد کند. دستت را بگیر و به من کمک کن؛ چرا بارها و بارها در این افکار و احساسات سرگردانم؟
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو با بیدقتی به من آسیب زدهای. نشانهای از خودت باقی بگذار تا بفهمم بینشانیام تا چه زمانی ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: من مانند سگی هستم که از کوی تو دور نمیشوم و فقط از دامن تو دست برمیدارم. اگر مرا دور کنی، دیگر به پیش تو برنمیگردم، اما اگر مرا صدا کنی، حاضرم برگردم.
هوش مصنوعی: زمانی که آستین را به نشانه محبت و احترام میبوسد، اگر بوی تو در فضا بپیچد، حتی اگر صدها بار از دامنات بیفتد و بر زمین بیفتد، این جاذبه و زیبایی تو همچنان در دلها خواهد ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی
نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی
یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی
معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی
برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت
[...]
بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی
بس راحتی ندارم باری ز زندگانی
ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی
وی یار ناموافق آخر تو با که مانی
جانی خراب کردم در آرزوی رویت
[...]
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی
ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی
آن لابههای گرمت ز اول بسوخت جانم
[...]
ای باد روح پرور زنهار اگر توانی
امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی
در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی
یابی مگر نشانی زان آب زندگانی
ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش
[...]
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.