گنجور

 
بیدل دهلوی

غنچه‌سان بی‌در است خانهٔ ما

بیضه گل کرده آشیانهٔ ما

همچو شبنم‌درین چمن محو است

به نم چشم آب و دانهٔ ما

بال بربال شهرت عنقاست

رنگ آرام در زمانهٔ ما

نیست جزشعله خاک معبد عشق

جبهه سوز است آستانهٔ ما

خواب راحت نه‌ایم‌، دردسریم

مشنو از هیچ کس فسانهٔ ما

ناتوان طایر پرکاهیم

گردباد است آشیانهٔ ما

ننشیند مگر به خاک درت

اشک بی‌دست و پا روانهٔ ما

می‌کشد انفعال آزادی

سرو از آه عاشقانهٔ ما

شعله‌آهنگ‌خون‌منصوریم

ساز ما سوخت از ترانهٔ ما

حیلهٔ زندگی‌نقاب فناست

کاش روشن شود بهانهٔ ما

دل جمع‌این زمان چه‌امکان است

ریشه‌گل‌کرد و رفت دانهٔ ما

بس بود همچو دیدهٔ بیدل

شوق دیدار شمع خانهٔ ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
بیدل دهلوی

همین شعر » بیت ۴

نیست جزشعله خاک معبد عشق

جبهه سوز است آستانهٔ ما

طغرل احراری

طغرلم محو مصرع بیدل

جبهه سوز است آستانه ما!

سنایی

ای دریغا که در زمانهٔ ما

هزل آید به کارخانهٔ ما

شاه نعمت‌الله ولی

بود شهباز آشیانهٔ ما

محو در بحر بیکرانهٔ ما

نظیری نیشابوری

نیست زین مزرع آب و دانه ما

ملکوتست آشیانه ما

کبک کهسار و بلبل گلزار

گوش دارند بر ترانه ما

هر طرف صورت تازه ای بندند

[...]

واعظ قزوینی

تنگ از بسکه شد زمانه ما

مردمی خاست از میانه ما

چون نشینم بزیر چرخ که هست

حلقه مار آشیانه ما

راحت از ما ز بس گریزان است

[...]

بیدل دهلوی

سعی دیر و حرم بهانهٔ ما

برد ما را زآستانهٔ ما

بسکه در پردهٔ دل افسردیم

تار شد شوخی ترانهٔ ما

حرف زلف مسلسلی داریم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه