چند در دل آرزو را خاک غم بر سر کنم
آتشی را تا به کی در زیر خاکستر کنم
چند بینم خواری و در سینه دزدم تیر آه
شعله را تا کی نگهبانی به بال و پر کنم
زاریم گویا اثر دارد که امشب بر درش
ناله ای ناکرده خواهد ناله دیگر کنم
تا نبینم زهر چشمش را نمی یابم حیات
گر به آب خضر کام زندگانی تر کنم
با وجود ناامیدی بسکه مشتاق توام
مدعی گر مژده وصلم دهد باور کنم
گر جز از خاک سر کوی تو خیزم روز حشر
خاک صحرای قیامت را همه بر سر کنم
عالمی امروز بر حالم «نظیری » خون گریست
وای اگر فردا چنین جا در صف محشر کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنج عاشقانه میپردازد. شاعر از آرزوها و غمهای درونی خود صحبت میکند و احساس ناامیدی و بیتابی خود را نسبت به معشوق ابراز میکند. او به آتش دل و تیر آههایی که در سینه دارد اشاره میکند و نشان میدهد که نمیتواند احساساتش را پنهان کند. با وجود حوادث دردناک و ناامیدی، او همچنان مشتاق وصال معشوق است و حتی اگر زندگیاش به خاک سر کوی محبوبش وابسته باشد، با این حال از آن دست نخواهد کشید. در نهایت، شاعر به گریه عالمان و احساس تنهایی و غم آیندهاش در روز قیامت اشاره میکند.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که در دل خود آرزوها را با اندوه پنهان کردهام و به خودم میگویم که تا چه زمانی باید یک آتش سوزان را زیر خاکستر مخفی کنم و اجازه ندهم شعلهور شود.
هوش مصنوعی: چند بار باید شاهد زحمت و درد باشم؟ در دل خود آتش و غم را مخفی کردهام. تا چه زمانی میتوانم از خود محافظت کنم و با این حال به حفظ امید ادامه دهم؟
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که من به اوج اندوه و نالیدنی رسیدهام که این شب بر در او بیصدا و بیناله نیست و باید نالهای دیگر بکنم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زهر نگاه او را نبینم، زندگی را نمییابم. اگر به آب(شرافت و صداقت) خضر دست یابم، زندگیام را شیرینتر میکنم.
هوش مصنوعی: اگرچه ناامید هستم، اما به قدری به تو علاقهمندم که اگر کسی از وصال من با تو خبر بدهد، آن را باور خواهم کرد.
هوش مصنوعی: اگر جز از خاک سر کوی تو برخیزم، در روز قیامت خاک صحرا را بر سر میریزم.
هوش مصنوعی: امروز یک نفر بر وضعیت من اشک ریخت و اگر فردا در روز قیامت همینطور بر من گریه کند، چه بر سرم خواهد آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من نه آن رندم که تَرکِ شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیبِ توبهکاران کرده باشم بارها
توبه از مِی وقتِ گُل دیوانه باشم گر کنم
عشق دردانهست و من غَوّاص و دریا میکده
[...]
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من کاری چنین کمتر کنم
ایخوش آنساعت که صوفی موجزن در بر کنم
فخر بر جمله قدک پوشان بحرو برکنم
چند ازین رو جامه گردانم بدان روی دگر
[...]
در خرابات ار شبی میل قدح کمتر کنم
عذر آن را روزها اندر سر ساغر کنم
خواهم از داغ جفا وز زخم گردون لالهوار
خاک و خون بر سر کنم وز خاک و خون سر بر کنم
تا که در آتشگه دیر مغانم شعلهسان
[...]
کی به غیر از دیدنش اندیشه دیگر کنم
چون نظر هرجا شوم گم، سر ز مژگان بر کنم
حال دل خاطرنشان او کنم روز وصال
گر دهد نظارهام فرصت که چشمی تر کنم
چون خیال عافیت بندم، بسوزم خویش را
[...]
باورم آید اگر گوید جفا کمتر کنم
ساده لوحم هرچه میگویند من باور کنم
شمع سان خاکستر خود ریختم بر سر چرا
خویش را ممنون گلخن بهر خاکستر کنم
سر نهم بر خاک کوی او ازین پس چون نماند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.