به گل پیراهنی امیدوارم
که خوشبو سازد آغوش و کنارم
من آن آسیمه صیادم درین بحر
که در دامم نمی گنجد شکارم
قضا هم سنگ کوهم داده سودا
به مویی برتر از او بسته بارم
فشانم خوشه باران ز مژگان
به شورش ابر دشت و کوهسارم
شود شوریده تر هر دم گل و آب
ازین مرغابیان چشمه سارم
به امید وصال آن پری وش
به شکلی هر نفس بت می نگارم
به ایمان نایم از پندار بیرون
عجایب مؤمن زنار دارم
گریبان می درم از عشق و کارش
که تاب این سر و سودا ندارم
ز شهری زادگان عشق پرسید
یکی از عارفان آن دیارم
به این خشکی گر آزادم گذارند
ز سرسبزان وادی یادگارم
«نظیری » ذوق شب خیزان ز من پرس
که از بی گه درین وادی سوارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاکی از امید و آرزو است. گوینده به دنبال گلهایی است که در آغوشش خوشبو باشد و از دریا دلباختهای سخن میگوید که در جستوجوی شکار است، اما نمیتواند به آن دست یابد. او با اشاره به زیباییهای طبیعی، از باران و چشمهها صحبت میکند و همچنین به عشق و دلبستگیاش به معشوقی چون پری، که هر لحظه در ذهنش تصویرش را میسازد، میپردازد. در نهایت، به ارتباطش با عشق و عارفان اشاره کرده و آرزو میکند که از این خشکیها به دلخواهی برسد و به سرسبزی و یادگارهای عشق دست یابد.
هوش مصنوعی: امید دارم که گلی زیبا و خوشبو بپوشم که آغوش و کنارم را خوشبو کند.
هوش مصنوعی: من آن صیاد پرجنبوجوشی هستم که در این دریا، شکارم به دام نمیآید.
هوش مصنوعی: سرنوشتم قضا و قدر است و من از روی آرزوهایم به چیزی وابستهام که از آن بالاتر است.
هوش مصنوعی: چشمانم را باز میکنم و اشکهای شادی مانند باران بر دشت و کوهها میریزد.
هوش مصنوعی: به مرور زمان، هر لحظه، گل و آب تحت تأثیر این مرغابیها و چشمههای زلال، بیشتر و بیشتر شگفتانگیز و پرشور میشود.
هوش مصنوعی: من با هر نفسی به یاد آن معشوق زیبا خطی مینویسم و به امید آن هستم که روزی به او برسم.
هوش مصنوعی: به خاطر ایمانم، از خیالات و افکار عجیب و غریب دور هستم و این ایمان به من قدرت میدهد.
هوش مصنوعی: من از عشق و کارهایش به شدت تحت تاثیر قرار گرفتهام و دیگر توان تحمل این هیجان و شلوغی را ندارم.
هوش مصنوعی: یکی از عارفان آن دیار از افرادی که در شهر به دنیا آمدهاند، درباره عشق سوال کرد.
هوش مصنوعی: اگر مرا از این خشکی رها کنند، دلم میخواهد از میان سرسبزیها و یادگاریهایی که دارم عبور کنم.
هوش مصنوعی: شاعر به توصیف احساسات و حالتهای خود در جمع شبزندهداران میپردازد و از آنها میپرسد که چطور در این دنیای پر از ناامیدی و بینظمی، همچنان با اراده و قوت میتواند به پیش برود و سوار بر این مسیر زندگی باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کُنون، گر تو نباشی جفت و یارم،
نیارایی به شادی روزگارم.
مو که چون اشتران قانع به خارم
جهازم چوب و خرواری ببارم
بدین مزد قلیل و رنج بسیار
هنوز از روی مالک شرمسارم
به سختی صبر ده، تا پای دارم
در آسانی مکن فرموش کارم
زنش گفتا که من بیمار و زارم
عرابی گفت من تیمار دارم
چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟
اگر با من خوشستی غمگسارم
به آب دیده دست از خود بشویم
کنون کز دست بیرون شد نگارم
نگارا، بر تو نگزینم کسی را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.