جز نام صنم نقش مکن لوح جبین را
تا چپ نکنی راست نخوانند نگین را
از شوق شهیدان حریم سر کویش
چون دانه در آغوش نگنجند زمین را
پیداست رهایی من از ضعف وجودم
ره زود به سر می رسد آواز حزین را
من دام به نخجیرگه انداخته بودم
شیر آمد و بگرفت ز من دام و کمین را
آبی به رخ از آبله گفتم برسانم
وادی به رهم ریخت تف آبله چین را
با تیغ به تسلیمم و با خصم به شفقت
با مهر بدل ساختم از عشق تو کین را
بیرون نهم از خویش اگر پای «نظیری »
یک پایه فروتر بنهم عرض برین را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و راز و نیاز شاعر با معشوق میپردازد. شاعر از عشق و شور شهیدان میگوید و تأکید میکند که نام محبوب را نباید بر لوح دل نقش کرد، زیرا اگر عشق خالص نباشد، نمیتواند درست درک شود. او از رهایی از محدودیتهای وجودش سخن میگوید و از شرایطی میگوید که در آن نیروی عشق قویتر از هر مانعی است. همچنین، با وجود دشمنی و مشکلات، او تلاش دارد که به عشق پاسخ مثبت دهد و از خود بیخود شود. در نهایت، شاعر به سرانجام عاشقانه و گامهایی به سوی معشوق اشاره دارد، در حالی که تأسیس ارتباط و نزدیکی در احساسات را بیان میکند.
هوش مصنوعی: فقط نام معشوق را بر لوح پیشانیات بنویس، تا مبادا در مسیر زندگی، راست و درست را نخوانی و دچار انحراف نشوی.
هوش مصنوعی: از عشق و محبت شهیدان در نزدیکی حریم او، زمین نمیتواند آنها را در آغوش خود جای دهد، مانند دانهای که در آغوش نگیرد.
هوش مصنوعی: به وضوح مشخص است که من از ناتوانیهایم رهایی پیدا میکنم و به زودی به انتهای این مسیر میرسم و صدای غمگینی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: من تلهای برای شکار گذاشته بودم، اما شیر وارد شد و هم تله را از من گرفت و هم کمین را.
هوش مصنوعی: آبی به چهرهام از زخمهایی که دارم بر اثر آبلع گرفتم، گفتم که سفر را به من برساند، و در این حال، نشانههای زخمهای آبلت را به هم ریختم.
هوش مصنوعی: من با تیغ به تسلیم شدهام و نسبت به دشمن با مهربانی رفتار میکنم؛ از عشق تو، کینه را به محبت تبدیل کردهام.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از خودم فاصله بگیرم و از «نظیری» قدمی پایینتر بیفتم، باید این موضوع را به دیگران بگویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا رای بود نصرت دین ناصر دین را
در نصرت او رای بود روح امین را
تا پادشه روی زمین باشد سنجر
بر هفت فلک فخر بود روی زمین را
شاهی که به ماهی به سپاهی بگشاید
[...]
مستانه برون تاختهای توسن کین را
بتخانهٔ چین ساختهای خانهٔ زین را
گر صیدکنان ناوک مژگان بگشایی
چشم تو گرفتار کند آهوی چین را
روزی که نهم رخ بنشان کف پایت
[...]
نه کفر شناسد دل حیران و نه دین را
از نقش چپ و راست خبر نیست نگین را
هر چند حجاب تو زبان بند هوسهاست
زنهار ز سر باز مکن چین جبین را
چشم تو به دل فرصت نظاره نبخشد
[...]
گر صدق کلامت ندهد بال یقین را
پرواز تجرد که دهد روح امین را
از شرع تو هرکیش گدازد زخجالت
چون موم که بر شعله زند نقش نگین را
غیر ازدل پاک تو کسی دور نریزد
[...]
آتش زده آن لعل قبا، خانه زین را
بر خرمن ما برق گشاده ست کمین را
همچون کف خاکی که برد سبزه ز جایش
کردند به ما، سبز خطان تنگ زمین را
چون مهره بازیچه، دهد طرح به طفلان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.