گنجور

 
نظیری نیشابوری

جز نام صنم نقش مکن لوح جبین را

تا چپ نکنی راست نخوانند نگین را

از شوق شهیدان حریم سر کویش

چون دانه در آغوش نگنجند زمین را

پیداست رهایی من از ضعف وجودم

ره زود به سر می رسد آواز حزین را

من دام به نخجیرگه انداخته بودم

شیر آمد و بگرفت ز من دام و کمین را

آبی به رخ از آبله گفتم برسانم

وادی به رهم ریخت تف آبله چین را

با تیغ به تسلیمم و با خصم به شفقت

با مهر بدل ساختم از عشق تو کین را

بیرون نهم از خویش اگر پای «نظیری »

یک پایه فروتر بنهم عرض برین را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

تا رای بود نصرت دین ناصر دین را

در نصرت او رای بود روح امین را

تا پادشه روی زمین باشد سنجر

بر هفت فلک فخر بود روی زمین را

شاهی که به ماهی به سپاهی بگشاید

[...]

بابافغانی

مستانه برون تاخته‌ای توسن کین را

بتخانهٔ چین ساخته‌ای خانهٔ زین را

گر صیدکنان ناوک مژگان بگشایی

چشم تو گرفتار کند آهوی چین را

روزی که نهم رخ بنشان کف پایت

[...]

صائب تبریزی

نه کفر شناسد دل حیران و نه دین را

از نقش چپ و راست خبر نیست نگین را

هر چند حجاب تو زبان بند هوسهاست

زنهار ز سر باز مکن چین جبین را

چشم تو به دل فرصت نظاره نبخشد

[...]

اسیر شهرستانی

گر صدق کلامت ندهد بال یقین را

پرواز تجرد که دهد روح امین را

از شرع تو هرکیش گدازد زخجالت

چون موم که بر شعله زند نقش نگین را

غیر ازدل پاک تو کسی دور نریزد

[...]

حزین لاهیجی

آتش زده آن لعل قبا، خانه زین را

بر خرمن ما برق گشاده ست کمین را

همچون کف خاکی که برد سبزه ز جایش

کردند به ما، سبز خطان تنگ زمین را

چون مهره بازیچه، دهد طرح به طفلان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حزین لاهیجی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه