آمد دگر به صلح و در فتنه باز کرد
صلحی به مصلحت پی جنگ دراز کرد
شد عمر و سرگرانی او برطرف نشد
بر من به قدر مرتبه عشق ناز کرد
خود را به کام دشمن خود دید آن که او
با دوستان تغافل دشمن نواز کرد
چشم طمع بدوز که از در قسمت کسان
هرکس گشود دیده به حسرت فراز کرد
صد معجز از کرامت لعل تو دیده ام
از تو نمی توان به خطا احتراز کرد
هرجای بینم از تو سزای پرستشی
در کعبه می توان به همه سو نماز کرد
صوت من از ترانه ناهید برگذشت
شدی بلند مطرب حسن تو ساز کرد
طبل وجود عیش «نظیری » به هم نزد
کوتاه دید مرحله خواب دراز کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات شاعر در مورد صلح و جنگ، عشق و امید میپردازد. شاعر از تلاطمهای زندگی و پیچیدگیهای روابط انسانی سخن میگوید و به تضاد بین صلح و فتنه اشاره دارد. همچنین، او به عشق و زیبایی معشوق اشاره کرده و از قدرت و کرامت او سخن میگوید. در نهایت، شاعر به وجد و شادی ناشی از عشق و زیبایی اشاره میکند و لذتهای زندگی را مورد تأکید قرار میدهد. این حرکت از احساسات تلخ به سمت لذات زندگی و عشق است.
هوش مصنوعی: دوباره به صلح و آرامش برگشته و در میان ناامیدی، توافقی برای خیر و مصلحت ایجاد کرده است که باعث به تعویق افتادن جنگی طولانی میشود.
هوش مصنوعی: عمر من سپری شد و نگرانی او از بین نرفت، به اندازهی محبتش به من ناز و ادا کرد.
هوش مصنوعی: کسی که دشمن خود را در کنار دوستانش نادیده گرفت و به او توجهی نکرد، در واقع خود را در دام دشمنش گرفتار دیده است.
هوش مصنوعی: چشم انتظار بودنت را بدوز، چرا که هنگام قسمت و خوشبختی، هر کس که در را به روی خود گشوده، با حسرت و آرزو به دور نگاه کرده است.
هوش مصنوعی: من از زیبایی و قدرت وجود تو شاهد معجزات زیادی بودهام و نمیتوان از عشق و احساست دوری کرد.
هوش مصنوعی: هر کجا که به یاد تو باشم، شایستهی پرستش و ستایش هستی و میتوانم به هر سمتی که هستی، نماز بخوانم.
هوش مصنوعی: صدای من به خاطر ترانههای ناهید، از قلبم گذشت و تو با صدای زیبا و خوشنوا، مرا به اوج بردی.
هوش مصنوعی: نظیری میگوید، زندگی و خوشیهای او مانند صوت طبل است که به آرامی مینوازد. او به این نتیجه رسیده که وقتی خوابش را دراز میکند، خود را از لذتهای زندگی دور کرده و به نوعی وجود خود را در سکوت و خاموشی میبیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کس که بر امیر در مرگ باز کرد
بر خویشتن نگر نتواند فراز کرد
آن بت که بر دلم در شادی فرازکرد
یک باره بر دلم دری ز مهر باز کرد
زلف جو سام بر دل مسکین من فکند
تا بر دلم جهان در خورشید باز کرد
بیخواب کرد چشم دلم در فراق خویش
[...]
تا بر دل من آن بت طناز ناز کرد
صد در ز ناز بر دل من باز باز کرد
تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد
دل را به عشق خویش ز جان بی نیاز کرد
دل از شراب عشق چو بر خویشتن فتاد
از جان بشست دست و به جانان دراز کرد
فریاد برکشید چو مست از شراب عشق
[...]
ترکم به خنده چون دهن تنگ باز کرد
دل را لبش ز تنگ شکر بینیاز کرد
کافر، که رخ ز قبله بپیچیده بود و سر
چون قامتش بدید به رغبت نماز کرد
ای دلبری که عارض چون آفتاب تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.