گنجور

 
نظیری نیشابوری

بر فلک تابد مسیحا رشته زنار ما

بر زمین منصور افرازد ستون دار ما

از معاصی توبه می‌کردیم پیش از عاشقی

این زمان عصیان شود از کفر استغفار ما

از شبان وادی ایمن نفس سوزان‌تریم

موسی اندر طور می‌رقصد ز موسیقار ما

شاهباز خامه ما عرض پروازی کند

مرغ جنت راست آب و دانه در منقار ما

گر به طبع زاهدان تلخ است طعم ما چه غم

روشن از رخسار میخواران شود معیار ما

خضر وقتی کو؟ که تعمیر خراب ما کند

زان که گنجی هست پنهان در ته دیوار ما

هرکجا عشق است مستولی طبیبان خسته‌اند

از کدامین درد واجوید دل بیمار ما

زیرکان را دانه و آب چمن خامش نکرد

عندلیب مست رمزی داند از اسرار ما

چون مگس بر قند می‌جوشیم بر مطلوب خویش

گرمی سودای یوسف نشکند بازار ما

خسرو نظمی «نظیری» نقش شیرین طرح کن

چرخ بار ما کشد چون عشق باشد کار ما

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

پرده‌ی دیگر مزن جز پرده‌ی دلدار ما

آن هزاران یوسف شیرینِ شیرین‌کار ما

یوسفان را مست کرد و پرده‌هاشان بردرید

غمزه‌ی خونیِ مست آن شهِ خمارِ ما

جان ما همچون سگانِ کوی او خون‌خوار شد

[...]

جامی

کار ما جز فکر مردن نیست دور از یار ما

وه که یار ما ندارد هیچ فکر کار ما

روی در دیوار غم شبها به سر بردن چه سود

گرنه آن مه بر زند یک شب سر از دیوار ما

چند خود را پیش ما قیمت نهی ای پارسا

[...]

اهلی شیرازی

ای شکرخا کرده شُکرت طوطی گفتار ما

شکر توست الحمدلله همچو طوطی کار ما

قلبِ روی‌اندوده را گر امتحان ز آتش کنی

جز سیه‌رویی نباشد حاصل کردار ما

پیش بت سر بر زمین دست دعا بر آسمان

[...]

اسیری لاهیجی

می نماید هر زمان حسن دگر دلدار ما

تا نباشد جز طلبکاری بعالم کار ما

در حقیقت شد بهشت عاشقان دیدار دوست

جز وصال و فرقت او نیست نور و نارما

حسن او پیداست ما محجوب هستی خودیم

[...]

فضولی

شد بدیدار تو روشن دیده خونبار ما

یافت از وصل تو مرهم سینه افکار ما

بی تردد دولت وصل تو ما را شد نصیب

به که غیر از شکر این نعمت نباشد کار ما

همدم ما بود غم درد سر از ما کرد کم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه