گنجور

 
نظیری نیشابوری

طاعت ما نیست غیر از ورزش پندار ما

هست استغفار ما محتاج استغفار ما

هر گشادی کز سوی ما شد گره بر کار زد

قطع ها کردیم اما شد همه زنار ما

از نخستین جلوه قد دلبری افراشت حسن

از نگاه اول افتاد این گره در کار ما

شوق، صدمنصور کشت و عشق صدیوسف فروخت

بوالعجب هنگامه ها گرمست در بازار ما

از شمیم گل دماغ ما پریشان می شود

بر نمی تابد دم عیسی دل بیمار ما

خانه ما خاکساران بر سر راه صباست

شب نمی سوزد چراغ از پستی دیوار ما

وقت می خواران شبیخون قضا برهم نزد

تا چراغ بزم مستان شد دل هشیار ما

باغبان در موسم گل گو در بستان ببند

دفتر شعرتر ما، بس بود گلزار ما

نغمه مستانه می‌ریزد «نظیری» را ز لب

از نوا خالی مبادا خانه خمار ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

پرده‌ی دیگر مزن جز پرده‌ی دلدار ما

آن هزاران یوسف شیرینِ شیرین‌کار ما

یوسفان را مست کرد و پرده‌هاشان بردرید

غمزه‌ی خونیِ مست آن شهِ خمارِ ما

جان ما همچون سگانِ کوی او خون‌خوار شد

[...]

جامی

کار ما جز فکر مردن نیست دور از یار ما

وه که یار ما ندارد هیچ فکر کار ما

روی در دیوار غم شبها به سر بردن چه سود

گرنه آن مه بر زند یک شب سر از دیوار ما

چند خود را پیش ما قیمت نهی ای پارسا

[...]

اهلی شیرازی

ای شکرخا کرده شُکرت طوطی گفتار ما

شکر توست الحمدلله همچو طوطی کار ما

قلبِ روی‌اندوده را گر امتحان ز آتش کنی

جز سیه‌رویی نباشد حاصل کردار ما

پیش بت سر بر زمین دست دعا بر آسمان

[...]

اسیری لاهیجی

می نماید هر زمان حسن دگر دلدار ما

تا نباشد جز طلبکاری بعالم کار ما

در حقیقت شد بهشت عاشقان دیدار دوست

جز وصال و فرقت او نیست نور و نارما

حسن او پیداست ما محجوب هستی خودیم

[...]

فضولی

شد بدیدار تو روشن دیده خونبار ما

یافت از وصل تو مرهم سینه افکار ما

بی تردد دولت وصل تو ما را شد نصیب

به که غیر از شکر این نعمت نباشد کار ما

همدم ما بود غم درد سر از ما کرد کم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه