گنجور

 
ناصر بخارایی

ناصر انصاف از جهان مطلب

که در آفاق از او نیابی گرد

خسرو عادلی نماند مگر

تاجداری خروس خواهد کرد

پرورد آسمان به خون دلش

هر که در دور ما سخن پرورد

کار دانش زمین فرو بردند

زحل نحس و زهرهٔ نامرد

ذره‌ای مهر اگر بُدی در چرخ

چهرهٔ مهر او نبودی زرد

کعبتین است سعد و نحس فلک

کوکب و برج او چو تختهٔ نرد

تو همه ششدری و هر ساعت

ضرب او می‌خوری چو مهرهٔ نرد

آتش اندر طمع زن و چون خاک

بر در ناکسانِ سفله مگرد

بایدش صد سال خواری دید

هرکه یک نان ز خوان دونان خورد

با همه خلق همدمی کردم

همدمی نیست بهتر از دم سرد

حکمای زمانه را دیدم

هیچ دارو نمی‌رسد با درد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

اشتر گرسنه کسیمه برد

کی شکوهد ز خار؟ چیره خورد

کسایی

نانوردیم و خوار و این نه شگفت

که برِ ورد، خار نیست نورد

مردم اندر خور زمانه شده‌ست

نرد چون شاخ گشت و شاخ چون نرد

عنصری

از تک اسب و بانگ نعرۀ مرد

کوه یر نوف شد هوا پر گرد

مسعود سعد سلمان

شعر سید محمد ناصر

دل من شاد کرد و خرم کرد

شدم از گرمی طبیعی پوست

همچو تشنه که آب باید سرد

بر دل من نشاط رامش یافت

[...]

مشاهدهٔ ۹ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

صدر اسلام زنده گشت و نمرد

گرچه صورت به خاک تیره سپرد

در جهان بزرگ ساخت مکان

هم بخردان گذاشت عالم خرد

پس تو گویی که مرثیت گویش

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۱۵۸ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه