گنجور

 
ناصر بخارایی

روی از تو بر نتابم، چون رانی‌ام چو خامه

سر بر خط تو دارم، گر خوانی‌ام چو نامه

ساقی بیار جامی، تا جامه بر فشانم

مگذار اهل دل را، تا جان برند و جامه

چون رفت دین و دانش، چه غم ز ننگ و نامم

چون ترک سر گرفتم، چه فکرم از عمامه

در بزمگاه رندان، زاهد چه کار دارد

خلوتسرای خاصان، نبود سرای عامه

گر من حدیث عشقت، گویم عجب نباشد

هرگه که مست باشد، بق‌بق کند حمامه

ای باد صبح گوئی، کز بوستان اوئی

کانفاس روح بخشت، می‌آید از شمامه

ناصر چه سود دارد، در دل غمش نهفتن

اکنون که در دو عالم، زد عشق او دمامه

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

دی ناگه از نگارم اندر رسید نامه

قالت: «رای فوادی من هجرک القیامه»

گفتم که: «عشق و دل را باشد علامتی هم»

قالت: «دموع عینی لم تکف بالعلامه»

گفتا که: «می چه سازی؟» گفتم: «که مر سفر را»

[...]

امیرخسرو دهلوی

روزی به لاغ گفتم کت نسبتی ست با مه

من بد لست حیا من شدة الندامه

گاهی کشد به تیغم، گاهی زند به تیرم

فی کل ما یعری حلافنا ادامه

چون حال خویش گویم با ظالمی که پیشش

[...]

عبید زاکانی

ای دل ز اهل و اولاد دیگر مکش ملامه

در شهر خویش بنشین بالخیر والسلامه

آن قوم بی‌کرم را یک بار آزمودی

«من جرب المجرب حلت به الندامه»

حافظ

از خون دل نوشتم، نزدیک دوست نامه

«اِنّی رَأیتُ دَهراً، مِن هَجْرِکَ القیامه»

دارم من از فراقش، در دیده صد علامت

لَیسَت دُموعُ عَینی، هٰذا لَنا العلامه؟

هر چند کآزمودم، از وی نبود سودم

[...]

فیض کاشانی

با خون دل نوشتم نزد امام نامه

انّی رأیت دهرا من هجرک القیامه

دارم من از فراقت در دیده صد علامت

لیس الدموع عینی هذا لنا العلامه

گفتی ملامت آمد از کثرت حدیثش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه