با خون دل نوشتم نزد امام نامه
انّی رأیت دهرا من هجرک القیامه
دارم من از فراقت در دیده صد علامت
لیس الدموع عینی هذا لنا العلامه
گفتی ملامت آمد از کثرت حدیثش
واللّه ما رأینا حبّا بلاملامه
پرسیدم از خبیری حال امام گفتا:
«فی بعده عذاب فی قربه السلامه»
با دشمنان مگویید سرّش من آزمودم
من جرّب المجرّب حلّت به الندامه
گر چه امام فرض است بهر هدایت خلق
واللّه ما قبلنا من غیرک الامامه
ای فیض در وصالش میکوش تا توانی
حتّی تذوق منه، کأسا من الکرامه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با دلتنگی و غم، از دوری امام و مشکلاتی که از این جدایی به او رسیده صحبت میکند. او ابراز میکند که چشمش پر از علامتهای درد و غم است و اشکهایش نماد این درد نیستند. شاعر به ملامتهایی که درباره عشق به امام میشود اشاره کرده و میگوید که او هرگز ندیده است که عشق بدون ملامت وجود داشته باشد. همچنین، او از کسی که در حال امام خبر دارد، میپرسد و میفهمد که دوری از امام عذابآور و نزدیکی به او مایه آرامش است. شاعر تأکید میکند که هیچ کس غیر از امام برای هدایت مردم قابل قبول نیست و در پایان از دیگران دعوت میکند تا تلاش کنند به وصال امام برسند و طعم کرامت او را بچشند.
هوش مصنوعی: با دل پر از درد، نامهای برای امام نوشتم که در طول این زمان دوری، احساس کردم که زندگیام به خاطر فراق تو به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: من از دوری تو نشانههای زیادی در چشمانم دارم، اما این lágrimas نیست که در چشمان من دیده میشود.
هوش مصنوعی: تو گفتی که نسبت به کثرت سخنان او، سرزنش آوردند. اما به خدا قسم، ما هیچ عشقی را بدون سرزنش ندیدیم.
هوش مصنوعی: از کسی که به دانش و خبرداری شناخته شده بود، حال امام را پرسیدم. او پاسخ داد: «در دوری از او عذاب است و در نزدیکیاش آرامش و سلامتی.»
هوش مصنوعی: با دشمنان پنهانی خود را در میان نگذارید؛ زیرا من این تجربه را داشتهام و میدانم که امتحان کردن چیزهای نامناسب تنها به پشیمانی منجر خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگرچه رهبری امام برای هدایت مردم ضروری است، اما به خدا قسم، ما از هیچ کس دیگر غیر از او، این مقام را نپذیرفتهایم.
هوش مصنوعی: ای فیض، در جستجوی وصالت کوش تا جایی که میتوانی، حتی اگر شده یک جرعه از کرامت را بچشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دی ناگه از نگارم اندر رسید نامه
قالت: «رای فوادی من هجرک القیامه»
گفتم که: «عشق و دل را باشد علامتی هم»
قالت: «دموع عینی لم تکف بالعلامه»
گفتا که: «می چه سازی؟» گفتم: «که مر سفر را»
[...]
روزی به لاغ گفتم کت نسبتی ست با مه
من بد لست حیا من شدة الندامه
گاهی کشد به تیغم، گاهی زند به تیرم
فی کل ما یعری حلافنا ادامه
چون حال خویش گویم با ظالمی که پیشش
[...]
ای دل ز اهل و اولاد دیگر مکش ملامه
در شهر خویش بنشین بالخیر والسلامه
آن قوم بیکرم را یک بار آزمودی
«من جرب المجرب حلت به الندامه»
روی از تو بر نتابم، چون رانیام چو خامه
سر بر خط تو دارم، گر خوانیام چو نامه
ساقی بیار جامی، تا جامه بر فشانم
مگذار اهل دل را، تا جان برند و جامه
چون رفت دین و دانش، چه غم ز ننگ و نامم
[...]
از خون دل نوشتم، نزدیک دوست نامه
«اِنّی رَأیتُ دَهراً، مِن هَجْرِکَ القیامه»
دارم من از فراقش، در دیده صد علامت
لَیسَت دُموعُ عَینی، هٰذا لَنا العلامه؟
هر چند کآزمودم، از وی نبود سودم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.