گنجور

 
ناصر بخارایی

من اگر از سرِ مستی به جنون پیوستم

به سر دوست که دیوانه نی‌ام، سرمستم

من ازین هستی بی‌خود به گمان می‌افتم

نیست معلوم که من نیست شدم یا هستم

من جدا مانده بُدم، قطره صفت، از دریا

باز من سیل شدم، جزو به کل پیوستم

تن من از پی کاری به جهان آمده است

تا نگوئی تو که از دوست جدا بنشستم

بلبل باغ بهشتم، تن من سرو من است

تا بدانی که درین دام مگر پابستم

ای مقلد تو مرا چند ملامت گویی

من همه دوست شدم کلی و از خود رستم

دلم از پردهٔ ناموس قفس ساخته بود

مرغ زیرک شدم این دام ز هم بشکستم

تو ازین حالت من رنجه مشو،‌ غصه مخور

که به یکدم قدح باده بگیرد دستم

مرده بُد ناصر و جان داده و پوسیده کفن

بوی تو یافتم، از گور روان برجستم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سوزنی سمرقندی

ای پسر تا بمیان پای تو در نگریستم

جز بیک چشم گروگان بر تو نگریستم

زار بگریستنی بود مرا از ره . . . ر

زان گریستن بتو بر درد تو من بگریستم

ببست دانی تو بمعنی و بصورت یکروز

[...]

سعدی

من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم

تو به یک جرعه دیگر ببری از دستم

هر چه کوته نظرانند بر ایشان پیمای

که حریفان ز مل و من ز تأمل مستم

به حق مهر و وفایی که میان من و توست

[...]

خواجوی کرمانی

چو چشم مست تو می پرستم

چو دُرج لعل تو نیست هستم

بیار ساقی شراب باقی

که همچو چشم تو نیمه مستم

نه خرقه پوشم که باده نوشم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
جهان ملک خاتون

دیده بگشادم و دل در سر زلفت بستم

در تو بستم دل و از هر که جهان وارستم

پای در سنگ فراقت زده ام مسکین من

آه اگر لطف تو ای دوست نگیرد دستم

چشم مست تو گهی مست و گهی مخمورست

[...]

حافظ

دوش بیماری چشم تو بِبُرد از دستم

لیکن از لطفِ لبت صورتِ جان می‌بستم

عشق من با خَطِ مشکین تو امروزی نیست

دیرگاه است کز این جامِ هِلالی مستم

از ثباتِ خودم این نکته خوش آمد که به جور

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه