دیده بگشادم و دل در سر زلفت بستم
در تو بستم دل و از هر که جهان وارستم
پای در سنگ فراقت زده ام مسکین من
آه اگر لطف تو ای دوست نگیرد دستم
چشم مست تو گهی مست و گهی مخمورست
جادویی مست و خرابست و من از وی مستم
رقم صبر که بر لوح دلم بودی نقش
من به سیلاب سرشک از دل غمگین شستم
چون کمان خم شده پیوسته چو ابروی توام
تا دل شیفته را در خم زلفت بستم
عهد بستم که دگر عهد نبندم با کس
وآنچه بستم چو سر زلف خودش بشکستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و وابستگی عاطفی خود نسبت به معشوق میپردازد. او دلش را به زلف معشوق میبندد و از دنیا و هر چیزی که به آن مربوط است، جدا میشود. شاعر در حسرت محبت معشوق است و از بیمحبتی او ناراحت است. او از درد و غمهای درونیش میگوید و به تسلیم خود در برابر عشق اعتراف میکند، در حالی که به یادگاریهای صبر و عهدهایی که بسته، اشاره میکند. در نهایت، او از تصمیمش برای عدم بستن عهد جدید سخن میگوید، اما میداند که این عهد قبلی او نیز شکسته شده است.
هوش مصنوعی: چشمم را باز کردم و قلبم را در موهای تو گره زدم. عشق تو را در دل قرار دادم و از هر چیزی که در جهان است، دست کشیدم.
هوش مصنوعی: من با درد و رنج جدایی تو به زمین نشستهام و در این حال، اگر تو ای دوست، به من محبتی نکنی، دستم به جایی نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: چشم زیبا و جذاب تو گاهی انسان را سرمست و گاهی گیج و ناامید میکند. این جاذبهی روحانی و خمارکنندهاش انقدر قوی است که من خود را تحت تاثیر آن میبینم و حالم از آن خوش است.
هوش مصنوعی: بر روی دل من، صبر و تحملی نوشته شده بود که حالا با اشکهای غم و ناراحتیام آن را شستهام.
هوش مصنوعی: من مانند کمانی خمیده هستم که همیشه در آرزوی زیبایی ابروی تو هستم، تا دل عاشق را در لای زلفهای تو گرفتار کنم.
هوش مصنوعی: من تصمیم گرفتم که دیگر با هیچکس توافق نکنم و هر توافقی که کردم، مثل سر زلف خودش، نشکستم و از بین رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای پسر تا بمیان پای تو در نگریستم
جز بیک چشم گروگان بر تو نگریستم
زار بگریستنی بود مرا از ره . . . ر
زان گریستن بتو بر درد تو من بگریستم
ببست دانی تو بمعنی و بصورت یکروز
[...]
من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم
تو به یک جرعه دیگر ببری از دستم
هر چه کوته نظرانند بر ایشان پیمای
که حریفان ز مل و من ز تأمل مستم
به حق مهر و وفایی که میان من و توست
[...]
چو چشم مست تو می پرستم
چو دُرج لعل تو نیست هستم
بیار ساقی شراب باقی
که همچو چشم تو نیمه مستم
نه خرقه پوشم که باده نوشم
[...]
من اگر از سرِ مستی به جنون پیوستم
به سر دوست که دیوانه نیام، سرمستم
من ازین هستی بیخود به گمان میافتم
نیست معلوم که من نیست شدم یا هستم
من جدا مانده بُدم، قطره صفت، از دریا
[...]
دوش بیماری چشم تو بِبُرد از دستم
لیکن از لطفِ لبت صورتِ جان میبستم
عشق من با خَطِ مشکین تو امروزی نیست
دیرگاه است کز این جامِ هِلالی مستم
از ثباتِ خودم این نکته خوش آمد که به جور
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.